شبی به پای تو دادم دلی که تنها بود
شبی به پای تو دادم دلی که تنها بود
شبی که طعـم لبانـت شبیـه رؤیا بود
شبی که سرزده آمد، شبی که پر زدو رفت
شبی که چشم تو همرنگ آب دریا بود
شبی که مثل تهمتـن به لمـسِ تهمینـه
شروع قصٌهی سهراب هم از آنجا بود
از اینکه خواب تو را دیده بودهام، گفتم
از اینکه عشق تو آنگونه گرم و گیرا بود
شبی که سرد... ، درآغوش گرمِ هم بودیم
برای عـرش خـدا هم عزیز و زیبا بود...
گذشتْ عمرِ گران ، وقف روزگار شدیم
برای قامـت سهـرابمان که رعنـا بود
نشست بر دلمان داغ سینه سوز ، ولی
درون عرش خدا ، خانهاش مصفّا بود
برای زخـمِ دلـم مرهمـی نشد پیـدا...
به جز خدا که خریدار داغ دلها بود
شبی که طعـم لبانـت شبیـه رؤیا بود
شبی که سرزده آمد، شبی که پر زدو رفت
شبی که چشم تو همرنگ آب دریا بود
شبی که مثل تهمتـن به لمـسِ تهمینـه
شروع قصٌهی سهراب هم از آنجا بود
از اینکه خواب تو را دیده بودهام، گفتم
از اینکه عشق تو آنگونه گرم و گیرا بود
شبی که سرد... ، درآغوش گرمِ هم بودیم
برای عـرش خـدا هم عزیز و زیبا بود...
گذشتْ عمرِ گران ، وقف روزگار شدیم
برای قامـت سهـرابمان که رعنـا بود
نشست بر دلمان داغ سینه سوز ، ولی
درون عرش خدا ، خانهاش مصفّا بود
برای زخـمِ دلـم مرهمـی نشد پیـدا...
به جز خدا که خریدار داغ دلها بود
- ۵۳
- ۰۲ دی ۱۴۰۴
دیدگاه ها (۰)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط