وقتی تو نیستی

وقتی تو نیستی
شادی کلام نامفهومی است
و دوستت می دارم رازی است
که در میان حنجره‌ام دق می کند
وقتی تو نیستی من فکر میکنم تو
آنقدر مهربانی
که توپ های کوچک بازی
تصویرهای صامت دیوار
و اجتماع شیشه های فنجان ها، حتی
از دوری تو رنج می برند
و من چگونه بی تو نگیرد دلم ؟
اینجا که ساعت و آیینه و هوا به تو معتادند
و انعکاس لهجه شیرینت
هر لحظه زیر سقف شیفتگی هایم می پیچد!


  ‌‌‌‌ ‌    ‍ ‌‌‌‌
دیدگاه ها (۳)

با من رجوع کنبه ابتدای جسمبه مرکز معطر یک نطفهبه لحظه ای که ...

من بودم که سرانجام، او را کنار خود نشاندم،من بودم که دستش را...

اگه به هم نمی رسیمتو با تمامِ من برو ....

با زندگی قهر نکن... دنیا منت هیچکس را نمیکشد...یکی رفت و یکی...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط