اورا
🔹 #او_را ... (۱۴)
یه دوش گرفتم و موهامو سشوار کشیدم .
هوا خیلی سرد شده بود .
❄ ️برف های ریز تو هوا میرقصیدن و آروم رو زمین جا خوش میکردن
یادم اومد که خیلی وقته چیزی ننوشتم ✍
رفتم سراغ کیفم تا دفترچمو در بیارم که چشمم به شماره عرشیا افتاد !
تازه یادم اومد که گفته بود بهش زنگ بزنم !
ساعتو نگاه کردم
هنوز خیلی دیر نشده بود .
حوالی ده و نیم بود 🕥
شمارشو گرفتم و منتظر شدم تا جواب بده📱
صدای گرمی تو گوشی پیچید و گوشمو نوازش داد ...
- الو بفرمایید ...
💠 ادامه در وب #از_جنس_خاک :
az-jense-khak.blog.ir/post/رمان-او-را-قسمت-چهاردهم/
یه دوش گرفتم و موهامو سشوار کشیدم .
هوا خیلی سرد شده بود .
❄ ️برف های ریز تو هوا میرقصیدن و آروم رو زمین جا خوش میکردن
یادم اومد که خیلی وقته چیزی ننوشتم ✍
رفتم سراغ کیفم تا دفترچمو در بیارم که چشمم به شماره عرشیا افتاد !
تازه یادم اومد که گفته بود بهش زنگ بزنم !
ساعتو نگاه کردم
هنوز خیلی دیر نشده بود .
حوالی ده و نیم بود 🕥
شمارشو گرفتم و منتظر شدم تا جواب بده📱
صدای گرمی تو گوشی پیچید و گوشمو نوازش داد ...
- الو بفرمایید ...
💠 ادامه در وب #از_جنس_خاک :
az-jense-khak.blog.ir/post/رمان-او-را-قسمت-چهاردهم/
- ۱.۱k
- ۰۵ مهر ۱۳۹۷
دیدگاه ها (۱)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط