مثل یک دریا شدم اما تو باران نیستی

مثل یک دریا شدم ، اما تو باران نیستی

مثل خورشیدم برایت، ماه تابان نیستی

روز و شب با ساز تو رقصیدم اما بی وفا

در کنارم هستی اما شاد و رقصان نیستی

دوست دارم مثل رودی پر تلاطم باشی و

ساکتی و گوشه گیری، اهل طغیان نیستی

ساز کوکی بودم و ساز مخالف می زدی

بر دل آشفته ام گویی که سامان نیستی

همچو بیماری شدم شاید پرستارم شوی

من ندانستم که خود،دردی ودرمان نیستی

نیمه ی پر بودم و لبریز احساسات ناب

"پر" که نه،حتی برایم نصف لیوان نیستی

در نبودت چشم خود را حلقه بر در میکنم

شک ندارم در نبودم زار و نالان نیستی

فکر کردم بعد من عشقم عذابت می دهد

گوییا آسوده هستی ، فکر جبران نیستی


#F
دیدگاه ها (۵)

خانه ای خواهم ساختآسمانش آبیباز باشد همه پنجره هایش به پذیرا...

آه از وقتی که یارت کفش رفتن پا کندتا خودش را در کنار دیگری پ...

مست چشمانت نبودن کار آسانی که نیستجنبه میخواهد،ولی این درد د...

چادر بـه سـرت داری و من دل نگرانمسخت است که پشتِ سرت آرام بم...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط