آن سوی آینه

آن سوی آینه
P31
_ من همیشه پیشت میمونم....پس توهم پیشم بمون
(ویو ا.ت)
چند دقیقه ای می‌گذشت که صدای زنگ در اومد
_ صبر کن الان برمی‌گردم
بلند شد و رفت
چند دقیقه ای گذشت ولی نیومد رفتم سمت در
صدای خشتی میومد
_ولم کن....به تو هیچ ربطی نداره این زندگی منه
=این دستورها من باید ازش اطاعت کنم(داد)
_ مثل اینکه نمی‌فهمی داری با کی حرف میزنی(ابروی بالا انداخته)
یکی اومده انگار دعوا میکردن باهم ولی...ولی سر چی؟
هیکلش خیلی بزرگ تر از جونگ کوک بود
+ چیزی...شده؟
برگشت و بهم نگاه کرد
_ برو تو اتاق الان میام
+و...ولی
_ بهت میگم برو
آروم رفتم پشت دیوار تا فکر کنه رفتم تو اتاق
=این نفع شماست
_برو بهش بگو من هیچ جا نمیام
=بهم گفتن باید ببرمتون
_ از جلوی چشمام گمشو تا هم خودتو و هم رئیستو با خاک یکسان نکردم
بازوی جونگ کوک رو گرفت
= شما باید با من بیاید
_ولم کن
=....
_هوف...باشه ...باشه...ولم کن خودم میام
اومد سمتم
سریع رفتم سمت اتاق
ولی بهم رسید
_فکر کردی نفهمیدم پشت دیوار بودی ؟
+ ب...ببخشید
_مهم نیست...ببین عروسکم....چند روزی باید برم جایی ...مهم نیست چی میشه...اینو بدون که من همیشه پیشت هستم
+ ی...یعنی چی؟ این حرفات داره منو میترسونه
_ نه نترس...قرار نیست برم و برنگردم...فقط خواستم بهت بگم که هیچوقت ترکت نمیکنم
دیدگاه ها (۱۶)

آن سوی آینه P32فقط خواستم بهت بگم که هیچوقت ترکت نمیکنم( ویو...

سلام به عزیزای دلم شرمنده همتونم که نتونستم توی این ایام مدر...

شما هم ؟؟؟؟

پارت ۱۴

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط