Chapter

Chapter 2
Lucky-bloody#
پارت 78

اینگوک یه لبخند محو میشینه رو لبش
+پم از اینگوک پولدار ترم فقط به یسری دلایل الان کارتم پیشم نیست و هیچ خبریم از شرکتم ندارم
لبخند از روی صورت اینگوک محو میشه
~تو نمیتونی تشکر کنی؟
+نخیر...اینا همش جبران اشتباهاتت بود
~بالاخره یه تشکر میکردی خستگی از رو دوشم برداشته شه
#خفه شید...گرسنمه اول منو ببرید رستوران بعد از همدیگه تشکر کنید
+چیش...
دوباره به اینگوک چشم غره میری و میری سمت هیونجو
+بیا بریم یه رستوران پیدا کنیم
از خوش شانسیتون یه رستوران غذاهای دریایی اون اطراف پیدا میکنین و میرین توش و بعد از اینکه یه دل سیر از غذا دراوردین از رستوران میاید بیرون
+الانه که از خستگی همینجا دراز بکشم بخوابم....ولی از غذای های کانادا انتظار نداشتم انقد خوشمزه باشن
¤رئیس واقعا ممنون که مارو بردید رستوران
و بعد سمت تو و اینگوک تعظیم میکنن
□یروز حتما جبران میکنیم
+شما همین حالاشم با کمک کردن بهم تو خرید جبران کردین...الانم برید خونه هاتون دیروقته ساعت داره یازده میشه
و بعد از خداحافظی میرن تو کوچه پس کوچه ها و غیب میشن
+وای واقعا خستم
#منم همینجور دیگه نمیتونم پیاده برگردم خونه
+وای یه خبر بد دیگه....یک ساعت دیگه مونده تا دوازده
~هنوز یه ساعت وقت داریم خونه‌م ازینجا زیاد دور نیست،زنگ میزنم راننده بیاد
+نه هنوز نرفتیم کوک رو ببینیم
~بعدا میبینی الان وقت نمیشه
+عیب نداره یه مسکن از خونه برمیدارم میرم بیمارستان
~ا/ت لج نکن منم خستم حوصله ندارم
+خب خودم میرم مگه بچم؟
~نمیشه تنهایی
+چرا نشه؟خیلی ببخشید ولی قبل اینکه بیام کانادا خودم کل زندگیم رو چرخوندم
#میشه بعدا جر و بحث کنید من واقعا خوابم میاد
+~خفه شو
هیونجو ساکت میشه
#شماها رد دادین....من میرم خونه خودتون برگردین
و راه میفته به سمت خونه
+باشه خدافظ....توم همراش برو خودم از پس خودم برمیام
اینگوک یه نگاه بت میکنه و بعد یه نفس عمیق میکشه
~سریع میریم میبینیمش و برمیگردیم
لبخند گشادی میزنی و میزنی به بازوش
+مرسی
و بعد از اینکه راننده اینگوک اومد سوار میشید و به سمت بیمارستان حرکت میکنید
+بهت خبری ندادن؟ در مورد اینکه بهوش اومده یا نه؟
~نه هنوز چیزی نگفتن
یه نفس عمیق میکشی به امید اینکه الان که میری ببینیش بهوش اومده باشه
ماشین نگهمیداره و تو و اینگوک پیاده میشین و میرین توی بیمارستان
+هنوز تو ای سی یوعه؟
~اوهوم
+میری سمت ای سی یو که جلوتو میگیرن
^خانوم ورود شما به اینجا ممنوعه
نگاه میکنی به اینگوک
~بزارید رد بشه من با دکتر صحبت میکنم
^گفتم نمیشه جناب
×آقای اینگوک؟
اینگوک و تو پشت سرتونو نگاه می‌کنید و با یه مرد که روپوش سفید پوشیده مواجه میشید
×منتظرتون بودم...خبرای خوبی براتون دارم..
🍃🗿
دیدگاه ها (۰)

Chapter 2Lucky-bloody#پارت 79×منتظرتون بودم...خبرای خوبی برا...

Chapter 2Lucky-bloody#پارت 80~او پس برا همین هی میرفتی سمت ر...

Chapter 2Lucky-bloody#پارت 77#ا/ت....بهش نگاه میکنی که میبین...

Chapter 2Lucky-bloody#پارت 76~خود جوشم میتونم کمک نکنم+نخیر ...

گل وحشی منپارت ۱ ساعت ۷:۴۰ویو ات حیح امروزم مثل همیشه باید م...

رمان انیمه ای هنوز نه چپتر ۲۴

ات جان منننننن کوک اره ات خیلی ممنونم با تمام وجودم ازتون مم...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط