من و تو توی خیابانی و باران مثل
من و تو ، توی خیابانی و باران... مثلأ
خلوتِ دنجی و یک گوشۀ دالان... مثلأ
من و یک ، سیرتماشای تو کردن ، آرام
بی سخن از لب و گیسوی پریشان ، مثلأ
تو به من، فکرنکن... من به لبت فکرکنم
فکر بدنیست که... نه بیشتر ازآن ، مثلأ
تو بگویی که چه سیگار تو بدبوست ولی
من بگویم نَفَست ، ...مثلأ
تو بپرسی : چه کسی توی خیالت داری؟
من بگویم:"تو"؛ کسی نیست به قرآن،مثلأ
بغض کردم که مگر می شود آیا روزی
من و تو، توی خیابانی و باران،مثلأ؟
خلوتِ دنجی و یک گوشۀ دالان... مثلأ
من و یک ، سیرتماشای تو کردن ، آرام
بی سخن از لب و گیسوی پریشان ، مثلأ
تو به من، فکرنکن... من به لبت فکرکنم
فکر بدنیست که... نه بیشتر ازآن ، مثلأ
تو بگویی که چه سیگار تو بدبوست ولی
من بگویم نَفَست ، ...مثلأ
تو بپرسی : چه کسی توی خیالت داری؟
من بگویم:"تو"؛ کسی نیست به قرآن،مثلأ
بغض کردم که مگر می شود آیا روزی
من و تو، توی خیابانی و باران،مثلأ؟
- ۵۹۴
- ۰۱ فروردین ۱۳۹۵
دیدگاه ها (۱)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط