خوشبختی چیز عجیبی نبود

خوشبختی چیز عجیبی نبود
گلدان‌ها را از گلخانه به خانه آوردیم
روی خاک تازه جنگل پای آن شمعدانی عاشق دست کشیدم
و پناه بردیم به طلوع
در شرجی خاطره
خوشبختی چیز عجیبی نبود
فاصله‌ی میان دو فنجان چای
و لبخندی که
فردا روز تلخی نیست
اما این بوسه‌های بارانی
باشد برای روز نبودن
خوشبختی چیز عجیبی نبود...
#سلمان_نظافت_یزدی
دیدگاه ها (۱)

نه کسی منتظر است، نه کسی چشم به راه، نه خیال گذر از کوچه‌ی م...

عاشق که شدی کم نگذار… فکرت قلبت زبانت همه ات را تقدیمش کن به...

ﺧﻮﻧﻪ ﺍﻭﻧﺠﺎﻳﻰ ﻧﻴﺴﺖ ﻛﻪ ﻳﻪ ﭘﺬﻳﺮﺍﻳﻰ ﺻﺪ ﻣﺘﺮﻯ ﻭ ﭼﻬﺎﺭ ﺗﺎ ﺍﺗﺎﻕ ﺧﻮﺍﺏ ...

گفته بودی که چرا محو تماشای منی !؟و آنچنان مات که یکدم مژه ب...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط