پیرم و گاهی دلم یاد جوانی می کند

پیرم و گاهی دلم یاد جوانی می کند
بلبل شوقم هوای نغمه خوانی می کند

همتم تا میرود ساز غزل گیرد به دست
طاقتم اظهار عجزو نا توانی می کند...

سالها شد رفته دمسازم زدست اما هنوز
در درونم زنده است و زندگانی می کند...

طفل بودم دزدکی پیر و علیلم ساختن
آنچه گردون می کند با ما نهانی می کند...

"شهریارا" گو دل از ما مهربانان نشکنید
ورنه قاضی در قضا نامهربانی می کند

...♡...
دیدگاه ها (۰)

درد عشقی کشیده‌ام که مپرسزهر هجری چشیده‌ام که مپرسگشته‌ام در...

از دست غیبت تو شکایت نمی‌کنمتا نیست غیبتی نبود لذت حضورگر دی...

خبر خیر تو از نقل رفیقان سخت استحفظ حالات من و طعنه آنان سخت...

بی‌تو این دیده کجا میل به دیدن داردقصه ی عشق مگر بی تو شنیدن...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط