خوشحالم که به یه جایی رسیدی میدونی شبایی که میومدی خونه و
خوشحالم که به یه جایی رسیدی میدونی شبایی که میومدی خونه و تو اتاق گریه میکردی دلم خورد میشد پلی مگه میتونستم کاری کنم جز ترک کردنت اگه یک درصد دیگه دوست داری بهم برگردیم به این شما.....
∆جونگکوک با بغضی که داشت کاغذ رو مچاله گذاشت توی جیبش الان مهم هانا بود رفت داخل کمپانی و به رعیسشون گفت که می خواد خبر نامزدیشو پخش کنه و پخش کرد
شیش روز بعد
∆ دختر قصه ی ما یه گوشه نشسته بود و گریه میکرد تمام دوستاش و پدر و مادرش زنگ میزدن بهش ولی مگه اون جواب میداد تصمیم گرفت خودشو راحت کنه کتشو پوشید و به بالای پل رفت
ویو جونگکوک
-من سه روز پیش فهمیدم هانا اصلا منو بخاطر پول می خواست و با یکی دیگه رابطه داشت فهمیدم که ات واقعا پشیمونه و اون راست میگه دیدم پیامی اومد برا
+جونگکوکی خیلی دوست دارم ولی باید برم
∆دختر می خواست خودشو پرت کنه ولی مگه پسر نبود بله میدونید شبیه داستان پری دریایی شد ولی خب بلاخره پری دریایی قصه ی ما نجات پیدا کرد اونم بدست عشقش کسی که بهش متالق داره اونا تو بغل هم گریه میکردن جونگکوک اشکاشو پاک کرد و رو به ات گفت
-دوست دارم پری دریایی کوچولوی من
+منم دوست دارم شاهزاده کوچولوی من
و اینگونه رابطه ی شیرینی بینشون شروع شد که ثمره عشقشون یه پسر کوچولو و یه دختر کوچولوی شیطون شبیه پدر و مادرشون شد و با خوبی و بدی خوشی و تاخوشی زندگی کردن
پایاننن
∆جونگکوک با بغضی که داشت کاغذ رو مچاله گذاشت توی جیبش الان مهم هانا بود رفت داخل کمپانی و به رعیسشون گفت که می خواد خبر نامزدیشو پخش کنه و پخش کرد
شیش روز بعد
∆ دختر قصه ی ما یه گوشه نشسته بود و گریه میکرد تمام دوستاش و پدر و مادرش زنگ میزدن بهش ولی مگه اون جواب میداد تصمیم گرفت خودشو راحت کنه کتشو پوشید و به بالای پل رفت
ویو جونگکوک
-من سه روز پیش فهمیدم هانا اصلا منو بخاطر پول می خواست و با یکی دیگه رابطه داشت فهمیدم که ات واقعا پشیمونه و اون راست میگه دیدم پیامی اومد برا
+جونگکوکی خیلی دوست دارم ولی باید برم
∆دختر می خواست خودشو پرت کنه ولی مگه پسر نبود بله میدونید شبیه داستان پری دریایی شد ولی خب بلاخره پری دریایی قصه ی ما نجات پیدا کرد اونم بدست عشقش کسی که بهش متالق داره اونا تو بغل هم گریه میکردن جونگکوک اشکاشو پاک کرد و رو به ات گفت
-دوست دارم پری دریایی کوچولوی من
+منم دوست دارم شاهزاده کوچولوی من
و اینگونه رابطه ی شیرینی بینشون شروع شد که ثمره عشقشون یه پسر کوچولو و یه دختر کوچولوی شیطون شبیه پدر و مادرشون شد و با خوبی و بدی خوشی و تاخوشی زندگی کردن
پایاننن
- ۴.۰k
- ۰۶ مرداد ۱۴۰۴
دیدگاه ها (۱)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط