داشتم بهش نگاه میکردم که خدمتکارا زانو زدن و بلند بلند میگفتن

𝒰𝓃𝓀𝓃𝑜𝓌𝓃 𝒹𝑒𝓈𝓉𝒾𝓃𝒶𝓉𝒾𝑜𝓃
𝐏𝐚𝐫𝐭:⁶⁵
داشتم بهش نگاه میکردم که خدمتکارا زانو زدن و بلند بلند میگفتن
... : درود بر شاه بزرگ جونگ کوک....درود بر ملکه بزرگ بانو ا.ت
راستش خیلییییی تعجب کرده بودم یعنی اینطوریه؟
(فردا)
+″همهمه ی زیادی عمارت جورج رو پر کرده بود همه لباس مشکی به تن داشتن شاهزاده.....نه شاه، ظاهر خیلی خونسرد و جدی و پر نفرتی داشت انگار که قراره حمام خون راه بندازه! نگاهم رو ازش گرفتم و به بورا دادم...عزیزم! چقدر پریشون شده بود... کلی ادم از قشر های مختلف هم برای تسلیت گفت و ادای احترام و هم برای تبریک به منو پادشاه میومدن همچی قاطی شده بود فردا باید به قصر برمیگشتیم.....و پس فردا جشن تاجگذاری ....اما من؟ من اگه ملکه شدم چطوری برگردم؟
(صبح)
+″میخواستیم بریم....نگاه پر حرص مارگارت و اولیویا رو روی خودم حس میکردم اما هیچ جونی نداشتم که جوابشونو بدم پس بدون نگاه کردن بهشون وارد کالسکه ی خودم و جونگ کوک شدم....... تقریباً نصفی از را رو رفتیم و دیگه نتونستم خودمو کنترل کنم″
+شاهزاده....نه... سرورم! مطمئنم کار جانگ شیکه!
-میدونم!(سرد)
+میخواین انتقام بگیرید؟
-.........
+″میتونستم از نگاهش بخونم که می‌گفت″انتقام؟حمام خون راه میندازم″راستش به شدت میترسیدم... بعد از کمی سکوت با کمال تعجب جونگ کوک سکوت رو شکست″
-ا.ت...!
+بله سرورم؟
-میخوام اون معجون..... نه! بعد از تاج گذاری....میخوام نامه ایی برای جانگ شیک بفرستم...اعلام جنگ!
+نه!لطفا...اون خیلی قویه ممکنه بهتون اسیب بزنه!(نگران)
-مهم نیست...
+چرا مهمه اگه شما اسیب ببینید چی؟(بغض)
-گفتم مهم نیست(عصبی،داد)
+″بعد از دادی که زد نتونستم جلوی اشکام رو بگیرم کم کم اشکام سرازیر شد″ اما...اسیب میبینید...اون موقع من چیکار کنم...؟″انگار از گریه و حرفم متعجب شد″
-خیلی خب! گریه نکن... احتیاط شرطه! بعدشم اگه من اسیب دیدم تهیونگ میتونه برت گردونه یا حالا هرکسی که تو این قصره...(سرد)
+من برام مهم نیست که برگردم یا نه....دارم میگم نمیخوام اسیب ببینی!(یکم داد،گریه)
-یعنی چی؟خودت میدونی چی میگی؟ مگه ارزوی مرگمو نداشتی....خب بدستش میاری!
+من نمیخوام تو بمیری!اگه میخواستم که خودم میکشتمت.....من....من بدون تو نمیتونم زندگی کنم!(گریه)
-.........
دیدگاه ها (۱)

𝒰𝓃𝓀𝓃𝑜𝓌𝓃 𝒹𝑒𝓈𝓉𝒾𝓃𝒶𝓉𝒾𝑜𝓃𝐏𝐚𝐫𝐭:⁶⁶- چی...؟ یعنی....+اره من دوستت دار...

𝒰𝓃𝓀𝓃𝑜𝓌𝓃 𝒹𝑒𝓈𝓉𝒾𝓃𝒶𝓉𝒾𝑜𝓃𝐏𝐚𝐫𝐭:⁶⁷+″رفتم داخل تالار اصلی که دیدم مرد...

𝒰𝓃𝓀𝓃𝑜𝓌𝓃 𝒹𝑒𝓈𝓉𝒾𝓃𝒶𝓉𝒾𝑜𝓃𝐏𝐚𝐫𝐭:⁶⁴+خنده ی ریزی کردم که دیدم از قیافش...

𝒰𝓃𝓀𝓃𝑜𝓌𝓃 𝒹𝑒𝓈𝓉𝒾𝓃𝒶𝓉𝒾𝑜𝓃𝐏𝐚𝐫𝐭:⁶³رفتم جلو و تعظیمی کردم+خیلی خوش او...

ارمان عشق و نفرت پارت 5صبح شد آت خیلی درد داشت کوک رفت غذا پ...

𝑷𝒂𝒓𝒕 𝟗عشق مافیا ویو یونادستام میلرزه. با ترس همراه جونگ کوک ...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط