نبایدعاشقمیشدم

#نباید_عاشق_میشدم 🥂
Part: ¹⁰ 🥂

شوگا: اما این واقعا راهش نیست...من ...خب کار دارم و سرم با اونا شلوغه واقعا نمیتونم هی خونه باشم و ...
ات: الان بنظرت بحث مون سره اینکه که نمیای خونه؟!
شوگا: ها!
ات: ما بحثمون سره این که چرا داری باهام عین یه آدم بی ارزش رفتار میکنی! ...بحثمون سره اینکه که تو برعکس گفته هات اصلا حسابم نمیکنی ...بحثمون سره اینکه که بدون دلیل ازم عصبانی میشی... بحثمون سره اینکه ...(گریه)
شوگا: آروم باش...

شوگا اروم به سمت ات قدم برداشت و بغلش کرد! ...اون حس دستپاچگی چی شد؟! ...شوگا دیگه اون حس نداشت حالا واقعا به بودن کنار ات قلب و ذهنش رضایت داده بودن!
ات متقابل شوگا رو بغل کرد و گریه هاش بیشتر شد ! ...
چند دقیقه ای همین جور تو بغل شوگا گریه کرد که یهو از حال رفت ...
شوگا نگاهی به صورت عرق کرده ی ات کرد ...دستش رو روی پیشونی ات گذاشت...داغ بود! اونم زیاد! ...
شوگا سریع دستش رو انداخت زیر پای ات و بغلش کرد ...توی ماشین گذاشتش و خودش هم سوار شد ...سریع ماشین رو روشن کرد و روند سمت بیمارستان ...

وقتی به بیمارستان رسیدن شوگا ات رو سریع بغل کرد و دویید تو سالن ...نزدیک یه پرستار شد ...

شوگا: ببخشید این دختر اصلا حال خوبی نداره  !

پرستار دستی روی پیشونی ات گذاشت ...

پرستار: چرا اینقدر داغه ؟!
شوگا: ن..نمیدونم !
پرستار: هوم...ببریدش اتاق ۶ تا خانوم دکتر بیان ..

شوگا دویید سمت اتاق ۶ و ات رو گذاشت رو تخت...
دست ات رو محکم گرفت و بغض کرد...

شوگا: اینا یعنی همش تقصیره منه؟! ...چت شد تو دختر ...(بغض)

همون جور که کناره تخت نشسته بود و داشت خودش رو بخاطر حال بد ات سرزنش میکرد دکتر وارد اتاق شد ...شوگا سریع از جاش بلند شد و به طرف دکتر دویید ...

شوگا: خانم دکتر حال خواهرم اصلا خوب نیست چش شده؟!
خ.دکتر: بزارید ببینم ...

خانم دکتر به سمت تخت ات رفت و بعد از معاینه ات برگشت سمت شوگا...

دکتر: چیزی شون نشده فقط سرما خوردن و یکم هم سرما خوردگی شون شدیده ...
شوگا: ه..همین؟!
دکتر: اوهوم...حالا شما همراه من بیاد تا داروهایی که بهتون میگم رو بگیرید ...
شوگا: ب..بله!

شوگا یه نفس عمیقی کشید و همراه خانم دکتر از اتاق زد بیرون ...
خوشحال بود به ات چیزه خاصی نشده...

ادامه‌ دارد...

خب امیدوارم این پارت رو دوست داشته باشین💖
دیدگاه ها (۲۲)

خب این فیک رو با همکاری https://wisgoon.com/h.s.i این بزرگوا...

ادیت خودم:) میدونم خیلی بد شد ...ولی فقط خواستم بگم که همتون...

#نباید_عاشق_میشدم 🥂Part: ⁹ 🥂ات رو تخت تو اتاقش نشسته بود و پ...

#نباید_عاشق_میشدم 🥂Part: ⁸ 🥂ات: میدونم...(لبخند)...آم فقط با...

خیانت

دوست پسر دمدمی مزاج

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط