رمانهمسراجباری پارتششم

#رمان_همسر_اجباری #پارت_ششم

-نه اصال.ادم که نمیشه تاعروسی یا جشنی بشه دین خودشو بزاره زیر پا ،من هیچ وقت تا این حد لخت نمیگردم
روسری که قربون خدا ندارن شلوار که خونه جا مونده یه پیرهن نیم متری.
با صدای سالم خوش اومدین رومونو برگردوندیم که زیبا و آریا رو دیدیم
زیبا واقعا زیبا شده بود بی نظیر بود اما بازم به چه قیمتی! پاهاش تا نصف رون معلوم بود سفید و تپل یه تونیک
دکلته عروسکی مشکی فوق العاده زیبا.
-سالم عزیزم مبارک باشه ایشااهلل 100ساله شی.
-ممنون از خودتون پذیرایی کنید.
بعداز خوشُ بش با ما به سمت بقیه رفتن.
زهرا:آنا فکر کنم نوشیدنی همه سالم نیستن مواظب باش مشروب نخوری .
-نه بابامگه خرم
زهرا:میای بریم اونورپیش بچه ها ؟ساعت مهتاب با منه بهش بدم نه تو برو عشقم من این جا نشستم.
داشتم رفتن زهرا رو میدیدم که یه خانم بابا میز چرخ دار اومد طرفمو یه بشقاب شیرینی رو گذاشت از گشنگی￾باشه یکم دیگه میام.
داشتم تلف میشدم و بخاطر همین دست بردم یکیشو برداشتم بادو لقمه فرستادم پایین نزدیک بود خفه شم رفتم
سمت میز و یه لیوان اب آلبالو سر کشیدم.راه نفسم باز شد.رفتم نشستم سر جام بعد چند لحظه فکر کردم معدم به
هم ریخته بلند شدم تا برم .یه خانم از نوشیدنی اورد واسم بازم یکم دیگه از اونُ خوردم
این که بدتر شد رفتم از خدمتکار آدرس دست شویی رو پرسیدم طبقه پایین بود.همه دنیا دور سرم چرخ میزد رو به
پسری که داشت به طرفم میومد رفتم.آقا دستشویی کدوم دره.
-ممنون￾خانم جان اون در آخریه.
رفتم سمت دربازش کردم که یه چیزی از پشت هولم داد تو اتاق!!!
Comments please ^_^
دیدگاه ها (۱)

#رمان_همسر_اجباری #پارت_هفتمیه مرد هیکلیه به سمتم اومدُ منو ...

#رمان_همسر_اجباری #پارت_هشتمآریا اخمی کردو گفت: آخر همین هفت...

#رمان_همسر_اجباری #پارت_پنجماونقدرا هم بی راه نمیگفت -آنا سا...

#رمان_همسر_اجباری #پارت_چهارمرفتم کالس زهرا هم رفته بود ماشی...

های رمان قبلی که نوشتم چون گفتین بد ادامه نمیدم میخوام یدون...

عاشق یه خلافکار شدم پارت ۳رفتم سمت اتاق کارم نشستم پشت میز و...

Part ¹²⁹ا.ت ویو:مثل اینکه خودش بود..به داخل راهنمایش کردم..و...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط