یک سینه حرف هست ولی نقطه چین بس است

یک سینه حرف هست، ولی نقطه‌ چین بس است
خاتون دل و دماغ ندارم همین بس است

یک روز زخم خوردم یک عمر سوختم
کو شوکران؟ که زندگی اینچنین بس است

عشق آمده‌ست عقل برو جای دیگری
یک پادشاه حاکم یک سرزمین بس است

مورم، سیاوشانه به آتش نکش مرا
یک ذره آفتاب و کمی ذره‌بین بس است

ظرف بلور روی لبت خنده‌ای بپاش
نذری ندیده را دو خط دارچین بس است

ما را به تازیانه نوازش نکن عزیز
که سوز زخم کهنه‌ی افسار و زین بس است

از این به بعد عزیز شما باش و شانه‌هات
ما را برای گریه سر آستین بس است

#امیر_امینی
دیدگاه ها (۱)

می‌برم منزل به منزل چوبِ دارِ خویش راتا کجا پایان دهم آغاز ک...

راه کج بود نشد تا به ديارم برسمفال من خوب نيامد که به يارم ب...

قسم به عشق ، که دنیای من اگر دنیاستبیا برای تو باشد هر آنچه ...

نیست به جز یار ما، واقفِ اسرار ماواقفِ اسرار ما، نیست به جز ...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط