عشق او بود
"عشق او بود"
پارت هشتم
***********************************
لیوای نگاهی به پای ا/ت میکند.ناراحت میشود.دستش ارام بر روی پای ا/ت حرکت میکند.ارام جای زخم ان را میبوسد.ا/ت بیدار میشود. با چهره ی ناراحت لیوای روبرو میشود.لیوای محکم ا/ت را در آغوش میگیرد و میگوید:
~مگر به من قول ندادی که زخمی نشی؟ مگر به من قول ندادی؟
ببخشید لیوای
~اشک از چشمات نبینم
لیوای
لیوای ارام ا/ت را در اغوش میگیرد،لیوای حس میکند که بدون گفتن اعتراف هم با زبان بدنش به ا/ت گفت که چقدر دوست دارم ا/ت خیلی خوشحال است که یکی به ان اهمیت میدهد.ا/ت در اغوش لیوای ارامش را دریافت میکند.ا/ت باز هم با اون زیبایی اش لیوای را نگاه میکند.ا/ت لیوای را ارام میبوسد،دستش را روی صورت لیوای میگذارد لیوای هم همکاری میکند و دستش را روی کمر ا/ت میگذارد.ا/ت را محکم بر خودش میچسباند و بعد از 32ثانیه از هم جدا میشوند.ا/ت نگاهی به لیوای میکند و میگوید:
تو بدون اینکه به من بگی چه حسی داری ولی با رفتارت به من نشون دادی
~تو منو دوست داری
آره خیلی،
~ایا قراره با یک پسری ازدواج کنی؟
نه
~برای همشه مال من باش
باشد 😊
لیوای گلی را که برای ا/ت خریه است را به ا/ت میدهد،ا/ت با ذوق و شوق گل را میگیرد.لیوای را محکم در اغوش میگیرد و گونه ی ان را میبوسد. خیلی خوشحال است. لیوای تا خوشحالی ا/ت را میبیند حس خوبی میگیرد.ان دو فهمیدن که اگر هم اسیب ببینند باز هم همدیگر را دوست دارند،دلخوشی خودشون همدیگه هستن ا/ت متوجه شد که لیوای در اغوش اش خوابیده است و سر لیوای به قلبش است و لیوای ارامش گرفته است و خوابیده است. ا/ت لیوای را دراز میکند و کنارش دراز میکشد،پتو را روی خودشون می اندازند و ارام میخوابن.ا/ت و لیوای با رفتارشون به هم اعتراف کردن.با عشق نسبت به یکدیگر،گذشته ی سختشان را جبران میکنند.انها مثله یک زوج در اغوش هم خوابیده اند و هیچ همدیگر را ول نمیکنند عشق انها جاودانه است ولی.........
☆☆☆☆☆☆☆☆☆☆☆☆☆☆☆☆☆☆☆
☆☆☆☆☆
تمام شد ولی فکر نکنید پارت اخر هست، این پارت ادامه داره
پارت هشتم
***********************************
لیوای نگاهی به پای ا/ت میکند.ناراحت میشود.دستش ارام بر روی پای ا/ت حرکت میکند.ارام جای زخم ان را میبوسد.ا/ت بیدار میشود. با چهره ی ناراحت لیوای روبرو میشود.لیوای محکم ا/ت را در آغوش میگیرد و میگوید:
~مگر به من قول ندادی که زخمی نشی؟ مگر به من قول ندادی؟
ببخشید لیوای
~اشک از چشمات نبینم
لیوای
لیوای ارام ا/ت را در اغوش میگیرد،لیوای حس میکند که بدون گفتن اعتراف هم با زبان بدنش به ا/ت گفت که چقدر دوست دارم ا/ت خیلی خوشحال است که یکی به ان اهمیت میدهد.ا/ت در اغوش لیوای ارامش را دریافت میکند.ا/ت باز هم با اون زیبایی اش لیوای را نگاه میکند.ا/ت لیوای را ارام میبوسد،دستش را روی صورت لیوای میگذارد لیوای هم همکاری میکند و دستش را روی کمر ا/ت میگذارد.ا/ت را محکم بر خودش میچسباند و بعد از 32ثانیه از هم جدا میشوند.ا/ت نگاهی به لیوای میکند و میگوید:
تو بدون اینکه به من بگی چه حسی داری ولی با رفتارت به من نشون دادی
~تو منو دوست داری
آره خیلی،
~ایا قراره با یک پسری ازدواج کنی؟
نه
~برای همشه مال من باش
باشد 😊
لیوای گلی را که برای ا/ت خریه است را به ا/ت میدهد،ا/ت با ذوق و شوق گل را میگیرد.لیوای را محکم در اغوش میگیرد و گونه ی ان را میبوسد. خیلی خوشحال است. لیوای تا خوشحالی ا/ت را میبیند حس خوبی میگیرد.ان دو فهمیدن که اگر هم اسیب ببینند باز هم همدیگر را دوست دارند،دلخوشی خودشون همدیگه هستن ا/ت متوجه شد که لیوای در اغوش اش خوابیده است و سر لیوای به قلبش است و لیوای ارامش گرفته است و خوابیده است. ا/ت لیوای را دراز میکند و کنارش دراز میکشد،پتو را روی خودشون می اندازند و ارام میخوابن.ا/ت و لیوای با رفتارشون به هم اعتراف کردن.با عشق نسبت به یکدیگر،گذشته ی سختشان را جبران میکنند.انها مثله یک زوج در اغوش هم خوابیده اند و هیچ همدیگر را ول نمیکنند عشق انها جاودانه است ولی.........
☆☆☆☆☆☆☆☆☆☆☆☆☆☆☆☆☆☆☆
☆☆☆☆☆
تمام شد ولی فکر نکنید پارت اخر هست، این پارت ادامه داره
- ۱.۹k
- ۱۶ مرداد ۱۴۰۴
دیدگاه ها (۴)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط