وحشت زامبی

(وحشت زامبی )
پارت ۲

اولی بهش نزدیک شد و لینو با مشتی که بهش زد افتاد رو زمین دومی سمته راستش رفت با لکنت ای که بهش زد پاش شکست لینو
زود سمته راه رفت این کارش باعث ریختن زامبی ها سرش شد از سالن هم به سمته لینو رفتن زود وارد یه اتاق شد و در را بقیه زامبی ها بیرون گمش کردن و در همون اتاق زامبی های زیادی بودن یکی یکی سمته لینو میرفتن تا گازش بگیرن ناگهان صدایی در بلند گوها شنید صدا دختری بود که می‌گفت خودش را به اتاق بغلی برسونه ...
لینو اول نمیخواست بهش عتماد کنه .. دو تا زامبی به سمتش رفتن و از زوره زیاد اونا لینو افتاد رو میز باید به اون صدا اعتماد میکرد زود هولش‌داد و از اون اتاق خارج شد خودش را رسوند به همان اتاق تا دستش را گذاشت رو دست گیره در خودش در باز شد و دختری را دید
ات : بیا تو زود باش
لینو زود وارد اتاق شد تا کل زامبی های اون سالن سمته در میرفتن در را قفل کرد لینو رو زمین که نشسته بود نفس‌ نفس میزد
ات : بگو ببینم آلوده که نشدی
لینو : الان که اومدم اینو میگی
نگاهش افتاد رو سه بچه
ات : اینجا بچه هستش اگه آلوده شدی لطفا برو تو این اتاق بقلی
لینو نگاهش رو سمته دری کرد که ات اشاره بهش کرد
ات : به اینا هم اینجوری کمک کردم ولی آلوده شده بودن بزور تونستم گیرشون بندازم
لینو : نه آلوده نشدم
ات زود به سمته لینو رفتن و جلوش نشست
ات : زخمی که نشدی تو کی هستی چرا اینجوری لباس پوشیدی نکنه نکنه از ارتش اومدی
لینو : دختر جون نفسی بکش نه از ارتش نیومدم
ات : بلند شو
ات بلند شد و لینو هم بلند شد دردی تو پهلو اش حس کرد ولی باز هم اهمیت نداده این بار بیشتر درد گرفت تا حدی که دستش را بزاره رو پهلو اش و گفت ....
لینو : اخخخ
ات : چی شده ؟
لینو بدنه هیچ حرفی پیراهنش را بالا برد و زخمی رو پهلو اش دیده شد
یو جی : وای زخمی شده ات ...
ات : بزار ببینمش
لینو دست ات را پس زد و پیراهنش را پایین کرد ات نگران گفت
ات : بزار ببینمش زخمی شده
لینو: بس کن من خوبم برو پی کارت
لینو سمته پنجره رفت ولی ات سمته جعبه کمک های اولیه را برداشت و صندلی برد سمته پنچره صندلی کناری را هم برداشت و روش نشست
ات : بشین خواهش میکنم بزار پانسمان اش کنم نمیتونی اینجوری بری بیرون
در آن اتاق سه بچه ای بود به سن ۱۰ ساله به اسم یو جی، ۵ ساله به اسم هان می، و ۳ ساله به اسم مین وو ، بودن بچه ۵ ساله سمته لینو رفت و دستش را گرفت لینو نگاه خشمگین اش را به اون بچه دوخت
هان می : عمو لطفا بزار خانم معلم زخمت رو پانسمان کنه
لینو نگاهش را به ات دوخت و نفس عميقي کشید و رو صندلی روبه رو اش نشست ...
لینو : ...
دیدگاه ها (۰)

( وحشت زامبی )پارت ۳لینو : دعا کن دردم نیاد وگرنه میکشمت ......

(وحشت زامبی )پارت ۴: چی ... ببخشید نگاهش را به پایین دوخت و ...

( وحشت زامبی )پارت ۱شهر اینچئون به شدت آلوده شده بود با ویرو...

تریلر فیک (وحشت زامبی )

دیدار اول ..

پارت ۱۶۱

پارت ۱۶۵

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط