اوه همسر عزیزم بهش برخورد
.
«اوه، همسر عزیزم بهش برخورد؟»
درحالی که جفت دستاش، داخل جیب شلوارش بودن، به سمتت حرکت کرد. میز کارِت رو دور زد و دقیقا کنارت ایستاد.
تو صورتت خم شد و با نگاه خماری که حتی خورشید رو هم آب میکنه، بهت خیره شد.
«هنوز از دستم ناراحتی، ملکهی من؟»
ملکه لقبی بود که توسط مرد مقابلت، بهت داده شده بود. لقبی که پروانه های دلتو به پرواز درمیآورد.
حواست لحظه ای پرت شد که جیمین از این فرصت سواستفاده کرد و قبل از اینکه بتونی واکنشی نشون بدی، دستای عضلهایش رو، دور کمرت قفل کرد، روی میز کارِت نشوند و بین پاهات قرار گرفت.
اخم محوی ابروهات رو شکل داد که از چشم جیمین دور نموند.
«چیکار میکنی؟ داشتم کار میک…»
جملهت با برخورد لبهای مرد با لبهات، ناقص موند. لب پایینت اسیر لب هاش، و گردنت اسیر یکی از دستهاش شد. با فشاری ملایم به گلوت، شدت بوسه رو بیشتر، و حرارت بدنت رو بالاتر برد.
دست دیگهش دور کمرت محکمتر شد و تورو به سمت خودش کشید تا دسترسی بهتری بهت پیدا کنه.
«اوه، همسر عزیزم بهش برخورد؟»
درحالی که جفت دستاش، داخل جیب شلوارش بودن، به سمتت حرکت کرد. میز کارِت رو دور زد و دقیقا کنارت ایستاد.
تو صورتت خم شد و با نگاه خماری که حتی خورشید رو هم آب میکنه، بهت خیره شد.
«هنوز از دستم ناراحتی، ملکهی من؟»
ملکه لقبی بود که توسط مرد مقابلت، بهت داده شده بود. لقبی که پروانه های دلتو به پرواز درمیآورد.
حواست لحظه ای پرت شد که جیمین از این فرصت سواستفاده کرد و قبل از اینکه بتونی واکنشی نشون بدی، دستای عضلهایش رو، دور کمرت قفل کرد، روی میز کارِت نشوند و بین پاهات قرار گرفت.
اخم محوی ابروهات رو شکل داد که از چشم جیمین دور نموند.
«چیکار میکنی؟ داشتم کار میک…»
جملهت با برخورد لبهای مرد با لبهات، ناقص موند. لب پایینت اسیر لب هاش، و گردنت اسیر یکی از دستهاش شد. با فشاری ملایم به گلوت، شدت بوسه رو بیشتر، و حرارت بدنت رو بالاتر برد.
دست دیگهش دور کمرت محکمتر شد و تورو به سمت خودش کشید تا دسترسی بهتری بهت پیدا کنه.
- ۹.۰k
- ۰۸ آذر ۱۴۰۴
دیدگاه ها (۲)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط