روزی یکی از اشخاص از خود راضی در غیاب ولتر نویسنده و فیل

روزی یکی از اشخاص از خود راضی در غیاب ولتر، نویسنده و فیلسوف شهیر فرانسوی، به دیدنش رفته بود. بر خلاف انتظار، دید که وضع اتاق او بسیار درهم و آشفته بوده و گرد و خاک زیادی روی میز تحریرش نشسته است. مرد ازخودراضی از فرط ناراحتی با انگشت خود روی همان میز گردآلود نوشت: «خر» و اتاق را ترک کرد.

فردای آن روز تصادفاً ولتر را در خیابان دید و گفت: «دیروز خدمت رسیدم تشریف نداشتید.»

ولتر با نگاهی به او گفت: «بله، کارت ویزیت شما را روی میز تحریر دیدم!»


#deep_feeling
دیدگاه ها (۳)

در کوچه‌ای چهار خیاط مغازه داشتند. همیشه با هم بحث می‌کردند....

ﻣـﺮﺩﯼ ﺑـﻪ ﺯﻧـﺶ ﮔـﻔـﺖ: "ﻧـﻤـﯿـﺪﺍﻧـﻢ ﺍﻣـﺮﻭﺯ ﭼـﻪ ﻛـﺎﺭ ﺧـﻮﺑـﯽ ﺍﻧ...

پروفسور حسابی در زمان کار بر روی تحقیقش در یکی از دانشگاه ها...

جوانی به حکیمی گفت: «وقتی همسرم را انتخاب کردم، در نظرم طوری...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط