Two parallel lines

Two parallel lines
part3
میزو چیدم و نشستم سر میز... داشتم برا خودم غذا میریختم.. جینم همونطور که سینشو میمالید اومد نشست رو به روم.
وسطای غذا بودیم من همینجور با اشتها میخوردم که جین گفت

جین: میدونی که فردا باید بری سرکار نه؟

با دهن پر گفتم

_ار میدونم.. خب ک چ؟

جین: امروز میریم خرید تا لباس بگیری

_ها؟ من ک کلی لباس دارم.

جین: "پوکر

_چیهههههه؟

جین: میریم یه لباس ادمیزاد بگیریم اوک؟

_لباسایی که دارم مگ لباس لولوخرخرس؟

جین: همش بنفشعهههه

_رنگ مورد علاقمهههههه
ا خداتم باشه عین ادمای دیه نیسم همش مشمی بپوشم.

جین: میریم یکم لباسای رنگی بگیریممممم حرفیم نزن.

_پوف اوک

غذا خوردیم.. من رفتم تو اتاق یکم طراحی کردم و حاظر شدم برا بیرون(اس2)

یکم خرید کردیم و بزور من بستنی خوردیم و کلی لباس گرفتیم.
و قرار شد بذا فردا این لباسو بپوشم.(اس3)
دیدگاه ها (۱۶)

هوی توی عوضییی... چرا داری بزرگ میشی؟ همون بیبی بانی ارمیا ب...

Babe.. are you going to kill us?

Two parallel lines part 2#fictionجین: بخدا نمیزنمتتتتتت_بخدا...

با تمام سرعتی که داشت به سمتش رفت و اون رو در اغوش گرفت... ب...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط