عمارتاربابجعون
#عمارت_ارباب_جعون
#Part_ 49
ویو چایا:
اروم از جام بلند شدم و همون جور که سرم رو انداخته بودم پایین و داشتم میرفتم سمت کیفم یکی دستم رو گرفت ....برگشتم سمتش ...و همون جور که انتظار داشتم تهیونگ بود ....
*ت..تهیونگ!
= دیگه نمیتونم تحمل کنم.....سوهو کیه؟!!!!!!(یکم بلند )
* هااا !!! ....از کجا فهمی.....یعنی چی داری میگی ؟(خنده ی مصنوعی )
= گفتم سوهو کیه؟!!!!(یکم دست چایا رو فشار داد)
* تهیونگ....د..دستم!....(با درد)
= چرا اینقدر زود گولم زدی؟(عصبانی )
*تهیونگ...(گریه )
یهو دستم رو ول کرد و انداختم زمین ....
*....تهیونگ بزار برات توضیح بدم ....من گولت نزدم (گریه)
=خب بگو(عصبانی )
*....اون دوست پسر قبلیم بود .....از هم جدا شدیم اما اون ....ولم نمیکنه و همیشه اذیتم میکنه!....من گولت نزدم تهیونگ....
= چرا وقتی بهت پیام داد هیچی بهش نگفتی!!! چرا بهش نگفتی که دیگه دوست پسر داری و دست از سرت برداره!!!!(یکم بلند)
*ها؟....
= آها....نمیخواستی از دستش بدی ...میخواستی با اون باشی ... پس چرا اون رو دوست داشتی من رو به این بازی کثیفت آوردی(داد و عصبانی )
* تهیونگگگگگ خواهش میکنم بس کن(جیغ) ....من گولت نزدم میتونی بری از خود اون بی¥ناموس بپرسی!!!!
= معلومه که میپرسم!!!
تهیونگ رفت سمت کیفم و دستم رو گرفت و از رو زمین بلندم کرد و کشید تا دم در ماشینش....انداختم رو صندلی جلو و حرکت کرد....
= آدرس خونش رو بگو!!!(عصبانی )
* آدرس ...خونه ی کی ؟!(یکم ترس)
= سوهووووو(بلند)
* ولی...
= چایا!(عصبانی )
* ب...باشه ...
آدرس خونه ی سوهو رو دادم بهش و تهیونگ با سرعت زیادی به طرف خونه سوهو حرکت کرد .....
ویو ات :
در رو باز کردم و وارد اتاق شدم که یهو جونگی دویید سمتم.....
روی زانو هام نشستم تا هم قد جونگی باشم ...به صورت کوچولوش که جای دستای یه نفر بود نگاه کردم ..فهمیدم جای دست جونکوکه ....
+بابایی زَدَتِت؟
" اره!!(گریه)
+الان کجاست؟
" توی بالکن،(گریه)
+هوم....
همون جور که دست جونگی رو گرفته بودم رفتم سمت بالکن .....
ادامه دارد.....
#Part_ 49
ویو چایا:
اروم از جام بلند شدم و همون جور که سرم رو انداخته بودم پایین و داشتم میرفتم سمت کیفم یکی دستم رو گرفت ....برگشتم سمتش ...و همون جور که انتظار داشتم تهیونگ بود ....
*ت..تهیونگ!
= دیگه نمیتونم تحمل کنم.....سوهو کیه؟!!!!!!(یکم بلند )
* هااا !!! ....از کجا فهمی.....یعنی چی داری میگی ؟(خنده ی مصنوعی )
= گفتم سوهو کیه؟!!!!(یکم دست چایا رو فشار داد)
* تهیونگ....د..دستم!....(با درد)
= چرا اینقدر زود گولم زدی؟(عصبانی )
*تهیونگ...(گریه )
یهو دستم رو ول کرد و انداختم زمین ....
*....تهیونگ بزار برات توضیح بدم ....من گولت نزدم (گریه)
=خب بگو(عصبانی )
*....اون دوست پسر قبلیم بود .....از هم جدا شدیم اما اون ....ولم نمیکنه و همیشه اذیتم میکنه!....من گولت نزدم تهیونگ....
= چرا وقتی بهت پیام داد هیچی بهش نگفتی!!! چرا بهش نگفتی که دیگه دوست پسر داری و دست از سرت برداره!!!!(یکم بلند)
*ها؟....
= آها....نمیخواستی از دستش بدی ...میخواستی با اون باشی ... پس چرا اون رو دوست داشتی من رو به این بازی کثیفت آوردی(داد و عصبانی )
* تهیونگگگگگ خواهش میکنم بس کن(جیغ) ....من گولت نزدم میتونی بری از خود اون بی¥ناموس بپرسی!!!!
= معلومه که میپرسم!!!
تهیونگ رفت سمت کیفم و دستم رو گرفت و از رو زمین بلندم کرد و کشید تا دم در ماشینش....انداختم رو صندلی جلو و حرکت کرد....
= آدرس خونش رو بگو!!!(عصبانی )
* آدرس ...خونه ی کی ؟!(یکم ترس)
= سوهووووو(بلند)
* ولی...
= چایا!(عصبانی )
* ب...باشه ...
آدرس خونه ی سوهو رو دادم بهش و تهیونگ با سرعت زیادی به طرف خونه سوهو حرکت کرد .....
ویو ات :
در رو باز کردم و وارد اتاق شدم که یهو جونگی دویید سمتم.....
روی زانو هام نشستم تا هم قد جونگی باشم ...به صورت کوچولوش که جای دستای یه نفر بود نگاه کردم ..فهمیدم جای دست جونکوکه ....
+بابایی زَدَتِت؟
" اره!!(گریه)
+الان کجاست؟
" توی بالکن،(گریه)
+هوم....
همون جور که دست جونگی رو گرفته بودم رفتم سمت بالکن .....
ادامه دارد.....
- ۱۴.۸k
- ۱۸ بهمن ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۸)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط