《 مدرسه رویایی 》
《مدرسه رویایی》
( پارت اول )
***ا.ت ویو***
صبح از خواب بیدارشدم و کار های لازم رو انجام دادم لباس مدرسم رو پوشیدم از اتاقم اومدم بیرون و رفتم تو اشپز خونه پیشه مامانم و سریع صبحانه خوردم و از مامانم خداحافظی کردم، از خونه اومدم بیرون و به سمت مدرسه حرکت کردم .
وقتی به مدرسه رسیدم میا رو دیدم.......
با میا دست تو دست رفتیم سمت کلاسمون. کل سالن پر بود از صدای پچپچِ بچه ها. همیشه هم همین بود، بهخصوص موقع امتحانات.
داشتیم از کنار پلهها رد میشدیم که یه صدای لوس و نازک شنیدم. لی لیا، خواهر سوجون، اومد جلومون وایساد. لیا یه دختر لوس و تقریباً بیاهمیت محسوب میشد.
**لیا:** (با اخم مصنوعی) «ا.ت، میدونی که هفته دیگه امتحان تاریخ داریم؟»
**ا.ت:** (سرمو بالا کردم و یه لبخند زدم) «آره، میدونم.»
**لیا:** «خب... میخواستم ببینم جزوههات رو میدی بهم؟ من وقت نکردم بخونم. تو که برات کاری نداره. یا... اگه میشه، سر امتحان یکم بهم برسون.»
میا پرید وسط.
**میا:** «لیا، ا.ت وقت نداره تمام جزوههاش رو بده. تو اگه میخواستی بخونی باید از اول سال میخوندی.»
**ا.ت:** «لیا، من متأسفم. واقعاً نمیتونم همچین کاری کنم. اگه کسی بفهمه، نمره هر دومون صفر میشه.»
( پارت اول )
***ا.ت ویو***
صبح از خواب بیدارشدم و کار های لازم رو انجام دادم لباس مدرسم رو پوشیدم از اتاقم اومدم بیرون و رفتم تو اشپز خونه پیشه مامانم و سریع صبحانه خوردم و از مامانم خداحافظی کردم، از خونه اومدم بیرون و به سمت مدرسه حرکت کردم .
وقتی به مدرسه رسیدم میا رو دیدم.......
با میا دست تو دست رفتیم سمت کلاسمون. کل سالن پر بود از صدای پچپچِ بچه ها. همیشه هم همین بود، بهخصوص موقع امتحانات.
داشتیم از کنار پلهها رد میشدیم که یه صدای لوس و نازک شنیدم. لی لیا، خواهر سوجون، اومد جلومون وایساد. لیا یه دختر لوس و تقریباً بیاهمیت محسوب میشد.
**لیا:** (با اخم مصنوعی) «ا.ت، میدونی که هفته دیگه امتحان تاریخ داریم؟»
**ا.ت:** (سرمو بالا کردم و یه لبخند زدم) «آره، میدونم.»
**لیا:** «خب... میخواستم ببینم جزوههات رو میدی بهم؟ من وقت نکردم بخونم. تو که برات کاری نداره. یا... اگه میشه، سر امتحان یکم بهم برسون.»
میا پرید وسط.
**میا:** «لیا، ا.ت وقت نداره تمام جزوههاش رو بده. تو اگه میخواستی بخونی باید از اول سال میخوندی.»
**ا.ت:** «لیا، من متأسفم. واقعاً نمیتونم همچین کاری کنم. اگه کسی بفهمه، نمره هر دومون صفر میشه.»
- ۴.۸k
- ۳۰ آبان ۱۴۰۴
دیدگاه ها (۰)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط