باران هنوز به آرامی میبارید و سایههای تاریک عمارت زیر نور کمسو حرکت میکردند

𝑺𝑰𝑳𝑬𝑵𝑻 𝑴𝑬𝑳𝑶𝑫𝒀
𝑷𝑨𝑹𝑻 :𝑭𝑰𝑽𝑬


---

باران هنوز به آرامی می‌بارید و سایه‌های تاریک عمارت زیر نور کم‌سو حرکت می‌کردند.
هانا ایستاده بود جلوی درب اتاق جونگکوک، نفسش را عمیق بیرون داد و با صدایی آرام گفت:
– «من… خدمتکار شخصی‌تون می‌شم.»

جونگکوک که مشغول مرتب کردن کاغذها بود، بدون نگاه کردن جواب داد:
– «همین الآن؟»

هانا سرش را کمی پایین انداخت و گفت:
– «بله، باید به کارهاتون رسیدگی کنم. هرچی لازم باشه.»

او اولین روزش بود و باید همه چیز را بدون کوچک‌ترین اشتباه انجام می‌داد.
از لباس‌های جونگکوک تا برنامه‌های روزانه‌اش، همه چیز به دست هانا بود.
او بی‌صدا و دقیق، بدون هیچ اعتراضی، تمام کارها را انجام می‌داد.

در ابتدا، جونگکوک متوجه حضورش نمی‌شد.
اما کم‌کم عادت کرد به اینکه هانا همیشه کنار باشد.
گاهی وقتی خسته بود، بدون اینکه بخواهد، نگاهش به سمت هانا می‌افتاد.
نگاهی که خالی از سوال نبود.
هانا هیچ‌وقت حرف نمی‌زد، اما بودنش خودش صدایی بود که جونگکوک به آن عادت کرده بود.

یک روز، وقتی جونگکوک بعد از جلسه‌ای طولانی به اتاقش برگشت، هانا را دید که لباس‌هایش را مرتب کرده و همه چیز سر جای خودش بود.
بی‌آنکه نگاهش را به او بدوزد، گفت:
– «آماده‌ست.»

جونگکوک، با تردید کمی نزدیک شد و گفت:
– «تو... می‌دونی چیکار می‌کنی؟»

هانا فقط لبخندی زد، آن هم خیلی کوچک و سریع.
آن لبخند که برای اولین بار روی صورتش نقش بسته بود، باعث شد قلب جونگکوک یک لحظه تندتر بزند.

اما او سریع خودش را جمع کرد و گفت:
– «فقط کارت رو درست انجام بده.»

هانا همان‌طور که همیشه بود، ساکت و مطیع، به کارش ادامه داد.
اما حضورش هر روز سنگین‌تر می‌شد.
جونگکوک حس کرد که حتی بدون اینکه بخواهد، نیاز دارد که هانا را کنار خودش داشته باشد.
یک نیاز آرام، بی‌صدا و مبهم.

شب‌ها، وقتی هانا خاموشی را با سکوتش پر می‌کرد، جونگکوک به این فکر می‌کرد که چطور دختری که حتی یک کلمه حرف نمی‌زند، توانسته این‌قدر در زندگی‌اش نفوذ کند.
او هنوز نمی‌دانست این حس چیست، اما می‌دانست که هیچ‌چیز در زندگی‌اش مثل این نبود.

و همین بود شروع داستانی که تازه داشت شکل می‌گرفت.


---
دیدگاه ها (۱)

𝑺𝑰𝑳𝑬𝑵𝑻 𝑴𝑬𝑳𝑶𝑫𝒀𝑷𝑨𝑹𝑻 :𝑺𝑰𝑿---باران هنوز آرام روی شیشه‌ها می‌ریخت...

𝑺𝑰𝑳𝑬𝑵𝑻 𝑴𝑬𝑳𝑶𝑫𝒀𝑷𝑨𝑹𝑻 :𝒔𝒆𝒗𝒆𝒏جونگکوک هنوز نمی‌دونست چقدر هانا تو ...

𝑺𝑰𝑳𝑬𝑵𝑻 𝑴𝑬𝑳𝑶𝑫𝒀𝑷𝑨𝑹𝑻 :𝑭𝑶𝑼𝑹جونگکوک از روی عصبانیت لیوان ویسکی رو...

---𝑺𝑰𝑳𝑬𝑵𝑻 𝑴𝑬𝑳𝑶𝑫𝒀𝑷𝑨𝑹𝑻:𝑻𝑯𝑹𝑬𝑬 بارون همچنان روی شیشه‌ها ضرب گرفت...

⁦⁠❤⁩JungKok⁦⁠❤⁩

black flower(p,307)

رمـان زخٰم عشق تـو پـارت هشت🌷✨︵᷼⏜۪۪۪︵۫۫۫ʾ۪۫ׄ︵᷼︵᷼⏜۪۪۪︵۫۫۫ʾ۪۫ׄ...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط