فیک تهیونگ پارت

فیک تهیونگ پارت1
(کادر مهربانی)
صبح زود با حسی پرت شدن ب پایین بیدار شدم چشمام رو ک باز کردم پایه ی تخت جلوم بود ترسیدم با حالت تعجب مانندی از روی زمین پاشدم روی تخت نشستم و خودم و ینی بالا تنمو پرت روی تخت کردم چشمام و مالیدم ،موهام رو با کش بستم ب سمت دشویی رفتم و دست و صورتم رو شستم اومدم بیرون رفتم لباسام رو عوض کردم و از اتاق خارج شدم ک دیدم مامانم میخاد میز صبحانه رو جمع کنه ک مانع شدم و گفت:مامان جمع نکن بزار بخورم بعد عجله دارم
مامان:باشه بیا،میخوای بری کجا ک عجله داری
میسو(شخصیت اصلی):میخام برم بیمارستان
مامان:تو ک ن دکتری ن پرستار نظافت چیه اونجام نستی پس اونجا چیکار داری
میسو:مامان گفتم ک من میرم پیش بچه ها ی سرطانی و باهاشون بازی میکنم
مامان:بسه خوردی ب سلامت
میسو:ممنون ک گذاشتی کامل بخورم
مامان:خواهش
میسو:ها؟
هیچی نگفت و منم رفت بالا لباسام رو عوض کردم و ی تاکسی گرفتم و ب سمت بیمارستان رفت بعد 20دقیقه ب بیمارستان رسیدیم و پول پرداخت کردم وارد بیمارستان شدم و ب بخش اطفال رفتم ب سمت یکی از اتاقا رفتم درو باز کردم گفت
میسو:سلام خاله اومد
فقط دوتا بچه تو اتاق بودن ک سلام کردن
میسو.:چرا شما دوتاید بقیه تون کو
لیان(یکی از بچه های سرطانیه):رفتن تا دکتر جدیدی ک برا کودکان اومده رو ببین و دکتر معاینه کنه
میسو:اها،حالا شما فسقلیا خوبید
..........ادامه داره
فالو کنید
#Teahyung
#bts
دیدگاه ها (۳)

#اشپزان پارت8هیچ نگفتم و نگاهم و دادم ب جاده ک اومد بالا سر...

فیک تهیونگ پارت2(کادر مهربانی)دوتاشون سرشو بالا پایین کردن ک...

#اشپزان پارت7رفت داخل و منم ب دنبالش رفتم ب سمت اشپز خونه ر...

#اشپزان پارت6بدو از اتوبوس پیاده شدم و همونجا جلوی اتوبوس ن...

جیمین فیک زندگی پارت ۵۵#

پارت ۳۹آبنبات با طمع لباتویو کوکلبخند بغضیدستاش داخل دستم سر...

شوهر دو روزه. پارت۸0

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط