part 37
هیون = کجا کجا
هان = من اجازه ندادم تو بری ...
//جفتشون دست یوری رو گرفتن و یوری رو انداختن رو تخت //یعنی یوری وسط و هان و هیون کنارش //
یوری = خدایا منو نجات بده ...
//خلاصه فردا میشه و بچه ها بلند میشن بند و بساتشون رو جمع میکنن و میزنن به دل جاده سمت جزیره جوجو...بعد از سه ساعت میرسن به یه ویلای تقریبا بزرگ و شیک با تمام امکانات //
جونگین = بابا دست خوش
یوری = هیون مطمعنی اینو اجاره کردی ...
هیون = خب راستش نه ...میخواستم یکی اجاره کنم که بابام گفت بیایم اینجا ...من خودمم خبر نداشتم بابام تو جزیره جوجو هم خونه داره ...
فیلیکس = هعی اینم شانس مایه ...
جونگین = عیب نداره داش همدردیم ...
یوری = اینا رو ول کنید ...بریم که دو هفته عشق و هال داریمممممممممممممممممممممم
هیون = هووووووووووووو
هان = بریمممممممممم
//همشون با دو وارد خونه میشن و هرکی وسایلشو تو یه اتاق میزاره ...چند دقیقه میگذره و همه تو پذیرایی دور هم جمع میشن //
هیون = خب چیکار کنیم ...تیم بشیم مسابقه بذاریم
یوری = عالیه ...بزار ببینم چند نفریم ...یک...دو....اممممم عه پنج نفریم یکی اضافی میمونه ..
هان = خب الان چیکار کنیم ...
یوری = من داور میشم ...جونگین و هیون تو یه تیم....فیلیکس و هان هم تو یه تیم ...
هیون = موافقم ...
فیلیکس = فکر خوبیه...
//خلاصه بگم 11 روز از وقتی که اومدن جزیره جوجو میگذره ...و حالا وقت جشن گرفتن برا جونگینه ...همه بچه ها در حال تدارک دیدن برای جشن ..هیون هم جونگینو برده بیرون تا حواسشو
هان = من اجازه ندادم تو بری ...
//جفتشون دست یوری رو گرفتن و یوری رو انداختن رو تخت //یعنی یوری وسط و هان و هیون کنارش //
یوری = خدایا منو نجات بده ...
//خلاصه فردا میشه و بچه ها بلند میشن بند و بساتشون رو جمع میکنن و میزنن به دل جاده سمت جزیره جوجو...بعد از سه ساعت میرسن به یه ویلای تقریبا بزرگ و شیک با تمام امکانات //
جونگین = بابا دست خوش
یوری = هیون مطمعنی اینو اجاره کردی ...
هیون = خب راستش نه ...میخواستم یکی اجاره کنم که بابام گفت بیایم اینجا ...من خودمم خبر نداشتم بابام تو جزیره جوجو هم خونه داره ...
فیلیکس = هعی اینم شانس مایه ...
جونگین = عیب نداره داش همدردیم ...
یوری = اینا رو ول کنید ...بریم که دو هفته عشق و هال داریمممممممممممممممممممممم
هیون = هووووووووووووو
هان = بریمممممممممم
//همشون با دو وارد خونه میشن و هرکی وسایلشو تو یه اتاق میزاره ...چند دقیقه میگذره و همه تو پذیرایی دور هم جمع میشن //
هیون = خب چیکار کنیم ...تیم بشیم مسابقه بذاریم
یوری = عالیه ...بزار ببینم چند نفریم ...یک...دو....اممممم عه پنج نفریم یکی اضافی میمونه ..
هان = خب الان چیکار کنیم ...
یوری = من داور میشم ...جونگین و هیون تو یه تیم....فیلیکس و هان هم تو یه تیم ...
هیون = موافقم ...
فیلیکس = فکر خوبیه...
//خلاصه بگم 11 روز از وقتی که اومدن جزیره جوجو میگذره ...و حالا وقت جشن گرفتن برا جونگینه ...همه بچه ها در حال تدارک دیدن برای جشن ..هیون هم جونگینو برده بیرون تا حواسشو
- ۶.۴k
- ۱۷ خرداد ۱۴۰۴
دیدگاه ها (۰)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط