Part

Part¹³
دختر خونده مستر لی
.
.
تموم خاطرات اونروز از جلو چشمم رد شد قلبم درد می‌کرد
.
+ چی شده؟.... چرا قلبتو چنگ می‌زنی
.
دستشو گذاشت رو دستی که باهاش قلبمو چنگ زده بودم نفس نفس می‌زدم سرمو گرفت بالا و تو چشام نگاه کرد
.
+ مشکل چیه؟ ا.ت بیشتر از این منو عصبی نکن مامان و بابات چی؟ چیشده؟
بغضم رو خفه کردم
_ آخرین باری که دیدمشون اینجا بودیم همیشه میومدیم اینجا قد من از بچگی تا الانم پای اون درخت هست(از داستان کُزت اصکی رفتم حوصله خیال بافی ندارم)
+ واقعا نمی‌خواستم ناراحت شی حالا می‌خوای برگردی؟
_ نه بزار خاطراتمو مرور کنم
+ ولی...
لبمو گذاشتم رو لبش تا احساس آرامش کنه و بعد پیاده شدم کنار رود کوچیکی که از وسط دشت رد می‌شد ایستادم و بازم رفتم تو فکر که سرم گیج رفت و نزدیک بود بیوفتم که دستای یه غریبه دور کمرم حلقه شد و سر پام کرد
.
نامجون: این فقط کمک بود. اوکی؟
_ اوم آره حتما ممنون
نامجون: خواهش
.
رفتم سمت کوک سرم گیج می‌رفت و چشمم سیاهی می‌رفت انگار کوک حسودیش شده بود و اخم کرده بود رفتم سمتش و خودمو انداختم تو بغلش
تا احساس بهتری داشته باشه موقع برگشت نامجون و تهیونگ با جیهوپ اومدن جیمین و شوگا و جین با ما بودن منم دوباره سرمو گذاشته بودم رو پنجره و بیرون و تماشا می‌کردم و سکوت حاکم بود
.
+ می‌خوای اینام بگن افسرده‌ای
یونگی: کی چه خبره(تازه بیدار شده😂)
_ هیچی تو ادامه خوابتو برو
یونگی: راس می‌گی اصلا به من چه
_ در مورد تو کوک من الان فقط خستم مشکلت چیه؟ (عصبی)
+ عه جدی خانم جئون؟
جین: آهای خوب نیست انقد دعوا کنید حیف نیست رابطه به این زیبایی رو خراب کنید؟
.
سکوت حاکم شد
.
.
.
بچه خوبی هستم الان بعدیو می‌زارم
دیدگاه ها (۰)

Part¹⁴دختر خونده مستر لی..ویو کوک.وقتی رفتیم بیرون ا.ت حالش ...

Part15دختر خونده مستر لی..از اینکه گریه می‌کردم بهم ریخت.+ ا...

Part12دختر خونده مستر لی..با اون پسر بلنده چی بود اسمش؟.... ...

Part11دختر خونده مستر لی.._ خیلی چیرا رو از من نمی‌دونی دارل...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط