شوق دیدار تو را دارم که بیدارم هنوز

شوقِ دیدارِ تو را دارم که بیدارم هنوز ،
ماهِ من! هر شب تو را زیرِ نظر دارم هنوز...

زهره و بهرام و کیوان، شاهدم هستند که ،
خوشه ی پروین‌ سرِ راه تو می کارم هنوز...

حلقه ی دورِ زحل را پیشکش خواهم نمود ،
تا به گوش تو بخواند، عاشق و یارم هنوز...

گاه، پشتِ ابرهای تیره ، پنهان می شوی ،
کاش می دیدی که مثلِ ابر، می بارم هنوز...

کج خیالان ، بینِ ما دیوارِ کج افراشتند ،
تا ثریا رفته اما ، رویِ دیوارم هنوز...

زخمی ام از نیشِ خنجرهای بدخواه و حسود ،
مثلِ تو، من نیز از این قوم بیزارم هنوز...

تا سحر چیزی نمانده، نازنینم خوش بتاب ،
من به مهتابِ دل انگیزت، گرفتارم هنوز...
دیدگاه ها (۱)

ﺁﻧﮑﻪ ﺑﺎ ﺗﻤﺎﻡ ﺷﮑﻬﺎﯾﺖ " ﺳﺎﺩﻩ " ﺑﻪ ﺗﻮ ﺍﻋﺘﻤﺎﺩﻣﯿﮑﻨﺪ ...ﺁﻧﮑﻪ ﺑﺎ ﺗﻤ...

تکه ای یخ عاشق خورشید شد...گفت ای خورشید من، برمن بتاب...بی ...

روز سختی تازه میفهمی هوادار تو کیست؟بی کس و درمانده وقتی میش...

تو را با نام آهو می شناسند / رضای حضرت هو می شناسندتمام رعیت...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط