خدیج الکبری سمددی

خدیجة الکبری (س)مددی

من آن کنیز خدایم که یار طاهایم
منم که مادر امّ الائمه زهرایم

به افتخار کنیزی مصطفی این بس
که من شریک نبی در نشاط و غمهایم

خداست شاهد حالم که من چه‏ها دیدم
اگر چه شاد ز یک عمر امتحانهایم

گهی به شعب ابی طالبم گواه بلا
گهی ستم کش اهل حجاز و بطحایم

اگر بهشت برین جایگاه شأن من است
برای اینکه به دنیا مطیع مولایم

ز نیش طعنه نمام‏های آل قریش
هنوز وارث درد و بلاست زهرایم

تمام هستی خود را به عشق بخشیدم
به عشق اینکه به بیت نبی است مأوایم

ولی چه زود شنیدم پس از من و احمد
حریم عشق بسوزد به دست اعدایم

ستم به فاطمه‏ام از قدیم عادت داشت
از آن زمان که به دل بود انیس غمهایم

همیشه فاطمه می‏گفت از درون با من
که من یگانه معین تو در بلاهایم

خدا گواه بسوزم از این که در غم و درد
نبود سایه من بر سر تو، ای وایم

مرا کفن ز بهشت آید ای خدای حسین
اگر چه مادر آن بی کفن به صحرایم.
دیدگاه ها (۳)

لقمه ای نان و کمی شیر مرا مهمان باش جان آقا به بیابان نکن اف...

سبحانک یا لا اله الا انت الغوث الغوث خلصنا من النار یا رب ال...

به فدای لب عطشان حسین اولین ذکر پس از افطار است...

مادرم کرده سفارش که بگو اول ماه :باَبی اَنتَ وَ اُمی یا اَبا...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط