شبیه یاس تب دیده که از خاشاک لرزیده

شبیه یاس تب دیده ، که از خاشاک لرزیده

گلی پرپر دراین باغم ، که از هرسایه ترسیده

بیابان گشته گلزارم ، کویر خشک و بی‌آبم

شبیه قطره‌ی اشکی ، به داغِ گونه خشکیده

مرا تنها رها کردی ، سپردی دست طوفانم

اسیر باد و بورانم ، دلم بسیار غم دیده

ندارم سایه‌ای را تا ، بیاسایم دمی زیرش

منم آن #قاصدعشقی ، که از دلدار رنجیده





#فرزانه_بابایی
دیدگاه ها (۱)

در منواژه هایی ستشهر آشوب!که هر صبح،آفتاب را ورق می زند ؛روز...

همه‌ی دل خوشی‌ام،آخر شب‌ها این استدو سه خط با تو سخن گفتن و،...

میکشم آهندارم راهی ...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط