میروی اما تمامت مانده در چشمان من

میروی امّا تمامت مانده در چشمانِ من
میروی امّا نمیدانی شدی ویرانِ من
صبر کن ای ساربان آرامِ جانم میبری
میروی ، دل میرود ، جان میبری ، جانانِ من
روزِ اوّل در نگاهت ، شوقِ ماندن بود و بس
یاد می‌آری شدی هم عهد و هم پیمانِ من
دل بریدن را نمیدیدم ، میانِ چشمهات
میروی ، خون میچکد ، از دیده و مژگانِ من😭😭😭
درد بسیار است و من بازیچه‌یِ تتهایی‌ام
میروی پنهان شوی ، ماهِ دلِ پنهانِ من
خواهشا بی من مرو ، آغازِ من ، پایانِ من
با دلم گفتی تو دردم باش، درمان پیشکش
میروی، دل میرود ، ای دردِ بیدرمانِ من
با تو بودن از حسابِ عمرِ من هرگز نکاست
میروی، امّا تمامت مانده در چشمانِ من
😭😭
دیدگاه ها (۷)

به سوگ من نشسته ای، ولی نمرده ام هنوزبدان دیار گمشده، تو را ...

خیالم می برد دل را به دنیایی که خوشرنگ است همان جایی که در د...

بیا مادر بِکِش دستِ نوازش بر سَرم امشبمنم آن شاخِ شمشادت،ولی...

تا عکسِ تو را دیدم، طوفانِ تَجسّم شد!بارانِ تبِ چشمم ... آو...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط