ظهور ازدواج

ظهور ازدواج )
( پارت ۳۵۳ فصل ۳ )

تو اغوش شوهر من..
به زحمت سينه مو توی دستم فشردم و
ناله پردردي کردم.
همونجور که منو نوازش میکرد نوازشش میکنه میبوستش
چرا؟
من که...
پردرد دستمو به دیوار گرفتم
داشتم خفه میشدم
این.. حقم نبود..بود؟
اژانس رو از دور دیدم..
دستمو به زور براش تکون دادم تا بیاد جلوتر
متوجهم شد و اومد جلوم.
با درد و داغون سوار شدم.
چشمامو بستم تا شاید بتونم قلبمو اروم کنم...
راننده کجا برم خانوم؟
کاش میشد میگفتم قبرستون
چون دقیقا چنون حالی داشتم..
لبامو به هم فشردم و گرفته به زور ادرس خونه جیمین رو
دادم..
حتي آوردن اسمش بهم احساس تهوع و حماقت میداد.
اره.. من احمق ترین آدم روی زمینم..
من..
بغض داشت خفه ام میکرد اما نمیذاشتم بباره
به زحمت به ساعت تاکسی نگاه کردم.
۱۰:۳۰ شب بود
دلم میخواست برم یه جاي خلوت که هیچ کس اونجا نباشه و ساعتها با تمام و اعماق وجودم جیغ بزنم و گریه کنم..
اما خفه خون گرفته بودم.
يه غده لعنتي داشتم گلومو میفشرد..
تمام بدنم و لبهام قفل شده بود. نفس کشیدن سخت بود برام چه برسه به جیغ زدن
جلوی خونه نگه داشت.
خيلي بيحال بودم..
انگار همه انرژي و توانم تقلیل رفته بود.
گرفته پولشو دادم و پیاده شدم.
بودن تو این خونه حالمو بدتر میکرد اما مجبور بودم
تلخ رفتم بالا و کلید انداختم. نیکول از داخل اتاق با ذوق گفت: الا.. جیمز.. شمایین؟ خوش
گذشت؟
هه ..
با نفرت در رو بستم
نیکول با لبخند خيلي شادي از اتاق بیرون اومد و دهن باز کرد که یهو از دیدن قیافه داغون و تو همم دهنش رو بست
و خیلی اروم و نگران گفت: الا.. حالت خوبه؟ جوابي بهش ندادم.
گرفته رفتم سمت اتاقم.
حالم اصلا خوب نبود.
سریع اومد دنبالم و نگران گفت الا چی شده؟ اتفاقی افتاده؟
جیمز خوبه؟
نه توان توضیحش رو داشتم و نه دلم میخواست درباره اش
حرف بزنم..
در رو تو صورتش بستم و قفلش کردم
ترسیده تند زد به در و گفت:الا..تو رو خدا حرف بزن..اتفاقي افتاده؟ این چه قیافه ایه؟ چرا درو قفل کردي؟ جيمین
کجاست؟
هه .. جیمین...
باید بهش بگم جیمز تو بغل به زن دیگه است؟
کلافه و با بغض داغون گفتم من حالم خوبه نيكول..هيچي
هم نشده.. فقط میخوام تنها باشم.
و خیلی محکم گفتم: لطفا .. تنهام بذار... لرزون گفت: اخه
بلند گفتم خواهش میکنم نیکول
سكوت بدي تمام خونه رو پر کرد.
دیدگاه ها (۲)

( ظهور ازدواج )( پارت ۳۵۴ فصل ۳ )درمونده پالتومو در آوردم و...

ظهور ازدواج )( پارت ۳۵۵ فصل ۳ )با جيغ جيغ هاي دخترونه اي به...

ظهور ازدواج )( پارت ۳۵۲ فصل ۳ )با صورت خيلي اشفته و بهم ریخ...

ظهور ازدواج )( پارت ۳۵۱ فصل ۳ )لبخند شادي زدم و همونجور دست...

ظهور ازدواج )( فصل سوم ) پارت ۴۱۰پردرد و عصبي گفتم الا : جوا...

ظهور ازدواج )( پارت ۳۸۵ فصل ۳ )باز سعي ميکرد سنگینیش روم نیو...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط