قاتلی در مقابل دیگری/ پارت ۲

پارت #2


دیگه داشت صبح می‌شد ، مرد جوان حین تمیز کردن کف خانه بود که نور پنجره توجه‌اش را جلب کرد ، طلوع خورشید بود که انگار به شهر مُرده جان دوباره می‌داد. در همان زمان که مرد جوان به پنجره خیره شده بود دختر در حالی که سر خودش را با حوله خشک میکرد از اتاق بیرون آمد ، مرد جوان به دختر خیره شد ، او‌ لباس های ست آبی داشت یک هودی و شلوار ساده. دختر با لحن غمگین و صدای آرام گفت:
[همه جا رو تمیز کردی؟]
.
مرد خندید و گفت:
[آره خونه مثل روز اوله و از شر جنازه هم‌ خلاص شدم]
.
دختر لحظه ای مکث کرد‌ و با ناراحتی گفت:
[جنازه رو چیکار کردی؟]
.
قبل از اینکه مرد جوان پاسخی دهد صدای سوت زودپز درآمد و مرد به طرف آشپزخانه نگاه کرد و با خونسردی گفت:
[غذا حاضره]
.
دختر سر جایش خشکش زد و همانجا ایستاد و سکوت کرد ، مرد جوان به سمت آشپزخانه رفت و حین رفتن گفت:
[راستی اسمت چیه؟]
.
دختر آب دهانش را قورت داد ، انگار یه جورایی می‌ترسید ، دختر به آرامی گفت:
[اسم ... من؟ ... نامورو]
.
مرد جوان حین ریختن غذایی که خودش پخته بود داخل کاسه با خنده گفت:
[منم آیزاس ام]
.
نامورو جرات ورود به آشپزخانه را نداشت ، آیزاس واضحا به اینکه یک قاتله اشاره کرده بود و جنازه پدر نامورو را هم پاک سازی کرده بود اما به هر حال اگه اون کمکش نمی‌کرد نامورو الان زندان بود .

#داستان #رمان #متن
ادامه دارد...
دیدگاه ها (۸)

قاتلی در مقابل دیگری / پارت ۳

قاتلی در مقابل دیگری / پارت ۴

قاتلی در مقابل دیگری / پارت ۱

black flower(p,286)

پارت 2

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط