بانو


بانو
بانوی آتش و گل سرخ
بانو
بانوی بارانی
بیا و یاس ها را بر پیکرم برویان
و سرخ گلان خاکستر شده ام را بشکوفان
بانو
بانوی آتش و مه
بگذار بتوفد
شادی در بند بند وجودم
تا
تیره گی شب های اندوه بار
را لختی فراموش کنم.



مجموعه شعر پژواک غریب
#محمدامین_مرشدزاده
دیدگاه ها (۱)

‌أنا يقتلنی الحضور الباهت الذی يشبه العدم..مرا حضوری که شبیه...

‌صبحسرشار از طوفان است.در قلب تابستان.ابرها چون دست‌مال‌های ...

‌شاخه‌ی عشق را شکستمآن را در خاک دفن کردمو ديدم کهباغم گل‌ ک...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط