WISH MEET YOU

WISH MEET YOU
PART 17







میها. جونگ کوک.. ( تعجب
جونگ کوک. بله؟
میها. چرا تو هیزم اوردی پس سوجون و بقیه کجان؟
جونگ کوک. باغن این دختر نمیتونست این هیزم ها رو بیاره واسش سنگین بود
میها. ( با یه اخمی به ا/ت نگاه کرد
میها. خیل خوب هیزم ها رو بزار بیا اینجا کارت دارم
( جونگ کوک هیزم ها رو تو شومینه ربخت و رو به ا/ت گفت : میتونی بری... و بعد روی مبل مخصوصش نشست)
جونگ کوک. بفرما... اینم جونگ کوک
میها. جونگ کوک من میخام فردا مراسم تولد لونا رو اینجا بر گذار کنم میخام تدارکات این جشن به عهد تو باشه چون میدونم تو این عمارت سلیقه تو بهترینه و اینکه میخام ارباب های تمام روستا ها و افراد سرشناس رو دعوت کنم
جونگ کوک. اینجا؟ چرا عمارت خودشون نمیگیرن؟
لونا. ونا میخاستن عمارت خودشون بگیرن من خودم پیشنهاد کردم اینجا جشن رو برگذار کنن البته که این جشن یه بهونه اس من میخام رسما اعلام کنن که شما ها نامزد کردین
جونگ کوک. مادر (بلند) من گفتم فعلا قصد ازدواج ندارم اگرم بخوام ازدواج کنم قطعا انتخابم لونا نیست
میها. جونگ کوک همین که گفتم
جونگ کوک. زندگی منه خودمم براش تصمیم میگیرم من میزارم این جشن به بهترین شکل برگذار بشه و همه کارهاش هم میکنم اما فکر ازدواج و اعلام نامزدی وسط جشن رو از سرتون بیرون کنین اگر نمیخای جشن خواهر زادتون خراب نشه
میها. الان تو منو تهدید کردی؟
جونگ کوک. هر طور دوست داری فکر کن ( بلند شد و رفت بیرون و عصبی تو حیاط عمارت راه می‌رفت....
ویو فردا
ادمین. حیاط عمارت جونگ کوک سراسر تزئین شده بود و کلی صندلی و چراغ روشن بود داخل عمارت هم به بهترین شکل ممکن تزئین شده بود و عنواع نوشیدنی ها و خوراکی ها روی میز ها چیده شده بود و یه کیک بزرگ چند طبقه وسط خوراکی ها خود نمایی میکرد حتی خدمتکارا ها هم یه فرم دیگه تنشون کرده بودن و کاملا باهم هماهنگ بودن....
کم کم مهمان ها ومدن و حیاط و داخل عمارت کلی شلوغ شد و تا چشم کار می‌کرد افراد سرشناس و اشراف زاده بود و خدمتکار هایی که با نوشیدنی های رنگارنگ ازشون پذیرایی می‌کردند.... اجوما و بقیه هم چندین نوع غذا و مخلفات درس کرده بودند و منتظر دستور میها بودند تا میز رو از عنواع خوراک ها پر کنن همه چیز خوب پیش می‌رفت و میها از تدارکاتی که جونگ کوک صفر تا صدش رو اماده کرده بود کاملا راضی بود....
جونگ کوک مشغول حرف زدن با مادرش بود که چیزی رو سر خود اعلام نکنه که یهو با ورود شخصی همه نگاه ها به ون فرد و جونگ کوک دوخته شد... ون فرد کسی نبود جز ارباب روستای چایان ارباب کیم تهیونگ.. جونگ کوک با نفرت تمام به تهیونگ نگاه میکرد اما تهیونگ کاملا بیخیال نگاه های تهیونگ جلو میومد..
جونگ کوک. این رو چرا دعوت کرد؟ ( عصبی
میها. بلخره که باید کینه ها رو کنار بزاری
جونگ کوک. عصبی به مادرش نگاه کرد
میها. شر درست نمیکنی جونگ کوک فهمیدی
جونگ کوک. آخرش تو یه نفر منو دق میدی ( عصبی
میها. ساکت... ون مهمونه درست باهاش رفتار کن
جونگ کوک. امشب هر اتفاقی که بی افته تقصیر توعه
تهیونگ. سلام..... تبریک میگم ( سرد و لبخندی مصنوعی داشت..... تمام نگاه ها به جونگ کوک بود که ببینن چه ری اکشنی داره
جونگ کوک. سلام.. خوش ومدی ( عصبی و لبخند عصبی
تهیونگ. کاملا بیخیال رفت نشست و چند لحظه بعد مشغول حرف زدن با بقیه شد و نگاه‌های پر از تنفر جونگ کوک هم دور ازش نبود....






ادامه دارد....
دیدگاه ها (۱۱)

سناریو /تهیونگ /درخواستی

سناریو /جیمین /درخواستی

WISH MEET YOUPART 14( ادمین. بعد از ناهار میها و خانواده‌اش ...

WISH MEET YOUPART 16ویو روز بعدادمین. ا/ت صبح زود بیدار شد و...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط