بچه که بودیم اگه با کسی

بچه که بودیم اگه با کسی

دعوا میکردیم ۱ ساعت بعد از یادمون میرفت

بزرگ که شدیم گاهی دعواهامون سالها تو یادمون مونده و آشتی نمی کنیم

بچه که بودیم گاهی با یه تیکه نخ سرگرم می شدیم

بزرگ که شدیم حتی ۱۰۰ تا کلاف نخم سرگرممون نمیکنه

بچه که بودیم بزرگترین آرزومون داشتن کوچکترین چیز بود

بزرگ که شدیم کوچکترین آرزومون داشتن بزرگترین چیزه

بچه که بودیم آرزومون بزرگ شدن بود

بزرگ که شدیم حسرت برگشتن به بچگی رو داریم

بچه که بودیم تو بازیهامون همش ادای بزرگ ترها رو در می آوردیم

بزرگ که شدیم همش تو خیالمون بر میگردیم به بچگی

بچه بودیم درد دل ها را به هزار ناله می گفتیم همه می فهمیدند

بزرگ شده ایم درد دل را به صد زبان به کسی می گوییم… هیچ کس نمی فهمه

بچه بودیم دوستیامون تا نداشت

بزرگ که شدیم همه دوستیامون تا داره

بچه که بودیم بچه بودیم

بزرگ که شدیم بزرگ که نشدیم هیچ؛ دیگه همون بچه هم نیستیم
دیدگاه ها (۱۴)

دل که تنگ است کجا باید رفت؟ به در و دشت و دمن؟ یا به باغ و گ...

باسلام پنجشنبه است ... به رسم کهنیادی میکنیم از ...

سلام ستاره جان خوبی بلد نیستم لفظ قلم حرف بزنم پس به زبون س...

دلم از همه که میگیرد"مُجیر" را باز می کنم"سُبحانَکَ یا اللهُ...

یادته همیشه می گفتم دوس دارم از دور ببینمت؟ بعد تو لجباز می ...

#رویای #جوانی #پارت_۹یه روز نشسته بودیم و لقب هامون رو انتخا...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط