P

P.3

بعد از ۱۵ دقیقه دعوای بی‌صدا با قاشق و چنگال به‌عنوان سلاح، دوتایی خسته افتادن روی زمین آشپزخونه.

– ا.ت با نفس‌نفس: «جونگ‌کوک... واقعاً این‌قدر دوسش داشتی؟»

– «اون... اولین غذایی بود که بدون یوتیوب پختم...»

– «اوه....»

سکوت شد.

بعد دوتایی زدن زیر خنده.

ا.ت گفت:
– «خب بیا، نصف کن، من پنیرشو می‌خورم، تو گوشتشو!»

جونگ‌کوک با لبخند شیطنت‌آمیز:
– «من کلشو می‌خورم، تو برو چایی بیار!»

– «جونگ‌کوکککککککک!»

– «شوخی کردم شوخییییییی...»


پایان
دیدگاه ها (۱۰)

P.1صبح یه روز تعطیل بود. ا.ت با ذوق از خواب پرید چون شب قبل ...

p.2چند روز از ماجرای نوتلا گذشته بود و تهیونگ فکر می‌کرد اوض...

P.2 جونگ‌کوک رفت سمت یخچال، درشو باز کرد... هیچی نبود. حتی ی...

p.1همه‌چی از یه شب آروم شروع شد...جونگ‌کوک با عشق تمام داشت ...

WISH MEET YOUPART 15ویو ا/ت. بعد از اینکه ون مرد نجاتم داد س...

پارت 2

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط