به یغما برده قلبت را تب تند فراموشی

به یغما برده قلبت را ، تب تند فراموشی
برای بردن از یادم ، چه بی رحمانه میکوشی

نگاه سرد چشمانت ، نشان از بی کسی دارد
سکوتت می نمایاند ، زبان تلخ خاموشی

اگر تن زخمی و سردی ، به احساسات عریانت
ردای سرخ عشقم را چرا دیگر نمی پوشی

به یادم هست میگفتی ، که مستت میکند چشمم
تو از جام می عشقم ، چرا دیگر نمی نوشی

گر از هشیاری ات گفتم ، پشیمانم ، نمیخواهم!
تورا پیوسته میخواهم ، به بد مستی و بیهوشی

برایت قصه ها گفتم ، ز رویاهای دیرینم
مگر بیدار گرداند ، تورا از خواب مدهوشی
دیدگاه ها (۲)

…. ﻭﻗﺘـــــﯽ ﺍﺯ ﯾـــــﻪ نفر ﻣﯿـــــــﺮنجی ﺣﺘـــﯽ ﺍﮔ...

ﺧﺪﺍﯾــــــــــــــــــــــــﺎ ...ﮔـــــــــــﺮﯾــــــــــﺴﺘـ...

وعده کردم که به تو سر نزنم برسم تا...

آمدم در عمق چشمانت،تماشایت کنم !با نگاهی عاشقانه، بلکه شیدای...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط