به یغما برده قلبت را تب تند فراموشی
به یغما برده قلبت را ، تب تند فراموشی
برای بردن از یادم ، چه بی رحمانه میکوشی
نگاه سرد چشمانت ، نشان از بی کسی دارد
سکوتت می نمایاند ، زبان تلخ خاموشی
اگر تن زخمی و سردی ، به احساسات عریانت
ردای سرخ عشقم را چرا دیگر نمی پوشی
به یادم هست میگفتی ، که مستت میکند چشمم
تو از جام می عشقم ، چرا دیگر نمی نوشی
گر از هشیاری ات گفتم ، پشیمانم ، نمیخواهم!
تورا پیوسته میخواهم ، به بد مستی و بیهوشی
برایت قصه ها گفتم ، ز رویاهای دیرینم
مگر بیدار گرداند ، تورا از خواب مدهوشی
برای بردن از یادم ، چه بی رحمانه میکوشی
نگاه سرد چشمانت ، نشان از بی کسی دارد
سکوتت می نمایاند ، زبان تلخ خاموشی
اگر تن زخمی و سردی ، به احساسات عریانت
ردای سرخ عشقم را چرا دیگر نمی پوشی
به یادم هست میگفتی ، که مستت میکند چشمم
تو از جام می عشقم ، چرا دیگر نمی نوشی
گر از هشیاری ات گفتم ، پشیمانم ، نمیخواهم!
تورا پیوسته میخواهم ، به بد مستی و بیهوشی
برایت قصه ها گفتم ، ز رویاهای دیرینم
مگر بیدار گرداند ، تورا از خواب مدهوشی
- ۵۹۷
- ۲۱ آبان ۱۳۹۴
دیدگاه ها (۲)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط