Part

Part10
اومد داخل و...‌
‌کوک:ا/ت دوستت..
‌میا:خودم اومدم تو لازم به تو نبود
‌کوک:من میرم بیرون ات حاضر شو بریم
ا/ت:میشه یکم دیگه بریم میا تازه اومده
‌کوک:گفتم حاضر شو
ا/ت:اخه
‌کوک: دوستت هم بیاد مشکلی نیست
‌میا:من با تو روانی جایی نمیام
ا/ت:هییی اونجوری نگو چشم ارباب الان حاضر میشیم
کوک رفت بیرون
میا:هییی چرا مدرسه نمیای دلم برات تنگ شده بود
ا/ت:وای مدرسه هوف به کل یادم رفته بود خب به ارباب میگم از پس فردا میام
میا:خب چرا پس فردا از فردا که اول هفتس بیا خب..
ا/ت:خب دوست ارباب یه مهمونی گرفته بعد امشب میریم اونجا حیح
میا:خب تو چرا ..
ا/ت:میا چیزه ارباب به من گفت تو .. دیگه دوست دخترمی بوسم هم کرد
میا:چییییی هووووهووو جدی یعنی عاشقته مطمئنی اون خیلی بی رحمه
ا/ت:نه اصلا بی‌رحم نیست مهربونه مامان باباش هم به من میگن دخترم هوف نمیدونم مگه میشه توی دو روز عاشق شد اه
میا:خب حالا بعدا دربارش حرف می‌زنیم پاشو حاضر شو فعلا
ا/ت:اومم باشه
۱۰مین بعد
کوک:ا/تتتت
میا:مرض چرا داد میزنی
کوک: حرف دهنتو بفهم تا ندادمت جلو سگا
میا:برو بینم باوا خیلی ترسیدم
ا/ت:خب من حاضرم بریم..
جیمین:خب سلا...(محو میا شد)
دخترا.. سلام
جیمین:چیزه عا من شما رو ندیدم بانو
میا از جیمین چشم برنمیداشت
ا/ت:تو جیمی هستی
میا:نه ایشون.. اییی(ا/ت زد به پهلوش تا به خودش بیاد و جیمین نفممه روش کراشه)
من چ بدونم
کوک: خیلی دارین حرف میزنید ا/ت برات شیر و کوکی گذاشتم تو آشپز خونه صبحونه نخوردی بخور خانم میا شما هم بیاید همراه ا/ت
میا:تو نمیگفتی هم میومدم
ا/ت:خب بسه دیگه ارباب میخواستم یه چیزی بگم
کوک:گوشی تو میخوای؟ نمیشه نه
ا/ت:نه میخواستم بگم اگه میشه از پس فردا برم..
کوک:نه نمیشه...(کاملا جدی)
ا/ت:خب من که نگفتم چی می‌خوام کجا برم
کوک:میخوای بری مدرسه و نمیشه
ا/ت:خب چرا به تو چه می‌خوام برم..
کوک:خفه شو دیگه گفتم نه( بلند گفت) زود بیاین سوار ماشین شید تا پنچ دقیقه دیگه جیمین توهم بیا
میا:ات ات اتتتتت چته چرا بغض کردی
ا/ت:هیچی بیا بریم
میا:جیمین رو دیدیییی چه خوشگل بود چرا هیچکس حرف نمی‌زد نکنه خوابم...
ا/ت:تو نشنیدی داد کوک رو
میا: دیدی چه خوشگل بود ای خداااااااااااااا
ا/ت:احمق میگم کوک سرم داد زد
میا:به من گفت بانو شنیدی
ا/ت:😐💔
میا:خیلی خوشگل بود بسه دیگه بیا بریم
ا/ت:آره بریم اشتهام کور شد
سوار ماشین شدن ات و میا پشت نشستن کوک و موچی جلو جیمین سکوت رو شکست
موچی همون جیمین:اِمممم خانم میا شما هم شب میاین به مهمونی
میا: نه خب دعوت نیستم
موچی:خب چه اشکالی دارع میتونید همراه من بیاین
کوک:زر نزن عصاب ندارم
میا:آره به خاطر اون سر ات خالی کردی
کوک: مگه من چی گفتم هان..؟
میا:سرش داد زدی یو گفتی خفه شو
کوک:خب به تو مربوط نیست
میا:من مثل ات نیستم سکوت کنم پس مدرسه اومدن ات هم به تو ربطی ندارع..
ات با صدای بغضی گفت بس کنید دیگه کوک فهمید ات خیلی ناراحت شد هی از آینه جلو نگاش میکرد میدید که به بیرون خیره شده و میا دستش رو گرفته
پایان پارت ۱۰ادامه داره جا نمیشد تویه این پارت بوس بهتون🤍😼
دیدگاه ها (۱)

Part10ادامه پارت ده‌موچی:الو سلام خوبی واسه مهمونی شب یه مهم...

Part9‌عاممممم... کوک:عاممم چی(اومد نزدیک تر و سرشو آورد جلو...

روزتون مبارک قشنگام مرسی که به دنیا اومدین و دنیا رو خوشگل ت...

پارت ۹۴ فیک ازدواج مافیایی

پارت ۸۳ فیک ازدواج مافیایی

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط