ساده با هر زخم در من نقش بستی بیشتر

ساده با هر زخم در من نقش بستی بیشتر
آینه ها را نترسان از شکستی بیشتر

عرصه را چون پیچکی پیوسته بر من تنگ کن
سمت آغوشم ببر هر لحظه دستی بیشتر

حلقه کن دستان خود را بیشتر خو می کنم
با قفس هایی که دارد قفل و بستی بیشتر

عشق عمرش هر چه بالاتر به لطفش خوشترم
باده هر چه کهنه تر احساس مستی بیشتر

همنشینی بر کمالم داشت می افزود حیف
کاش می شد در کنارم می نشستی بیشتر

مثل حوض زیر پای چلستون هیچم ولی
من به چشم آوردمت از آنچه هستی بیشتر




#جواد_منفرد
دیدگاه ها (۱۰)

همه فکر می کنند این شعر ها برای توستحال آنکه من هنوزبرای از ...

روزی که من عاشق شدم، یک عصر بارانی نبودیا در کنار ساحل و دری...

بگذار تا ببوسمت ای نوشخندِ صبحبگذار تا بنوشمت ای چشمه ی شراب...

عاﺷﻖ ﻧﺒﻮﺩﯼ ﺗﺎ ﺑﻔﻬﻤﯽ ﺣﺎﻝ ﻭ ﺭﻭﺯﻡ ﺭﺍﮐﺎﺭﯼ ﮐﻪ ﻋﺸﻘﺖ ﺑﺎ ﻭﺟﻮﺩﻡ ﮐﺮﺩ ﯾ...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط