آدمیزاد است دیگر!گاهی دلش میخواهد بی هیچ آشنایی دست خودش را بگیرد ببرد یک جای ِ دور، جایی که به زبان دیگری حرف میزنند.یک جایی که بشود قرمزی ِ گاه و بیگاهِ چشم ها را گردن غربت انداخت!آدمیزاد است دیگر...