امشب ای ماه کجایی که دلم غمگینست

امشب ای ماه کجایی که دلم غمگینست
دیده بگشا که مرا آمدنت تسکینست

تو که هم صحبت تنهایی، شب‌های منی
پس کجا مانده‌ای امشب که سحر نزدیکست

آمدی دیر چرا ای که رخت تسکینم
نکند قلب توام زخمی و دل چرکینست

عارضت سرخ چرا گشته چرا دلگیری
مونس من چه شده، از چه دلت خونینست

با که گویم سخن از درد که بی‌درد بود
آخر ای رحم خدایا، چه دلم سنگینست

چه شد ای غافله‌ی عمر کجا وا ماندی
خسته‌ام وقت سفر کردن این مجنونست
دیدگاه ها (۱۶)

یک روزدست‌هایم را باز می کنم و می رویو طبیعی‌ست،که هرچه دورت...

روزگاریست همه عرض بدن میخواهندهمه از دوست فقط چشم و دهن میخو...

داداش حامد تولدت مبارک . امیدوارم همیشه در تمام مراحل زندگیت...

میلاد خسته منمیلاد خسته من تولدت مبارکجشن شروع تازه منتنهائی...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط