شکوه دولت غم تا ابد نمی ماند

شکوه دولت غم تا ابد نمی ماند
خلیج چشم تو در جزر و مد نمی ماند

تو نیستی و فقط آه می کشم، اما
همیشه حال من اینگونه بد نمی ماند

دوباره می شکند بغض باستانی من
که رودخانه ی دل پشت سد نمی ماند

همان زمان که تبسم زدی همه گفتند
که این چنین سیبی در سبد نمی ماند

تو نیستی و در این ازدحام گم شده ام
کسی کنار منِ نابلد نمی ماند

"تنم به پیله ی تنهایی ام نمی گنجد"
و جان بدون تو در کالبد نمی ماند

تونیستی وجهان ایستگاه متروکی است
ولی قطار زمان می رود، نمی ماند


#عبدالحسین_انصاری
دیدگاه ها (۱)

«برای دیدنت پر از دلیل عاشقانه ام»اگرچه بی اثرشده نگاه دلبرا...

‍  من اگر نظر حرام است بسی گناه دارمچه کنم نمی‌توانم که نظر ...

تو عاشقانه ترین فصلی از کتاب منیغنای ساده و معصوم شعر ناب من...

صبح ها رالبخندی بچسبانید گوشه لبتان!دلیلش مهم نیستاصلا نیازی...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط