گرفته مه همه ی جاده را مشخص نیست

گرفته مه همه ی جاده را ـ مشخص نیست

که صاف می شود آیا هوا ؟ـ مشخص نیست

 

چطور باید از این راه مه گرفته گذشت

از این مسیر که یک ردّ پا مشخص نیست

 

و من چقدر در این مه به گریه محتاجم

نمی شود که ببارم... چرا؟ مشخص نیست

 

چه حسّ خوبِ غریبی ؛ به جستجوی خودت

شبانه راه بیفتی ... کجا ؟ مشخص نیست

 

و تا همیشه از این شهر مرده کوچ کنی

و دورِ دور شوی ... دور... تا ... مشخص نیست

 

درست می روی آیا ؟ و یا ... نمی دانی

صحیح می رسی آیا ؟ و یا ... مشخص نیست

 

... کسی شبیه نسیم از کنار من رد شد

غریبه بود ؟ وَ یا آشنا ؟ مشخص نیست

 

صدای روشن او از ورای مه پیداست:

نگاه کن به افق! راه نامشخص نیست

 

تو پشت ابری و این قدر تابشت زیباست

هنوز آن طرف ابر ها مشخص نیست

#حسن_بیاتانی
دیدگاه ها (۳)

یا صاحب الزمان عجمنتظر مانده زمین تا که زمانش برسدصبح، همراه...

دلـــــم چراغانے مے شود ...لبـــــمشیرین مے شودو حـــــالمخ...

عاشقانه های پاکبه کسی که باتو هرشبهمه شوق گفت و گو بودچه رسی...

عاشقانه های پاکمریض عشقم و من را طبیب لازم نیستخدا کند که مر...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط