آنقدر عجیب غریبی
آنقدر عجیب غریبی...
که مانده ام چگونه کشفت کنم
ته چشم هایت یک چیز است
ته لرزش صدایت چیزدیگر
شعر دم می کنی،اما فنجانت خالیست
تنهایی را دوست داری،اما همه چیز را سِت میخری
عاشق بارانی،اما چتر باز می کنی
با تو گیج می شوم ولی
گاهی چه زیاد به من می آیی
قالب منی،بی هیچ کم و زیادی
میخواهم دخیل ببندمت به آسمان
همان جا میان ابرها
شاید زمینی تر شوی
شاید تمامت برگرد به من
#آزاده پیرای
که مانده ام چگونه کشفت کنم
ته چشم هایت یک چیز است
ته لرزش صدایت چیزدیگر
شعر دم می کنی،اما فنجانت خالیست
تنهایی را دوست داری،اما همه چیز را سِت میخری
عاشق بارانی،اما چتر باز می کنی
با تو گیج می شوم ولی
گاهی چه زیاد به من می آیی
قالب منی،بی هیچ کم و زیادی
میخواهم دخیل ببندمت به آسمان
همان جا میان ابرها
شاید زمینی تر شوی
شاید تمامت برگرد به من
#آزاده پیرای
- ۹۱۴
- ۱۶ اسفند ۱۳۹۴
دیدگاه ها (۲)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط