ازدواج اجباری

ادامه پارت ۲۴



ویو ا.ت


سرمو کردم داخل گردن جونگ کوک و کیس مارک دار میزارشتم از گردنش شروع کردم به خوردن سینه های خوش فرم جونگ کوک و خیس میبوسیدمشون که جونگ کوک شرو کرد به ناله کردن که یه دفعه صدای در زدن اومد سریع از روی جونگ کوک بلند شدم و جونگ کوک گفت
کوک:بیا تو
که سوجین لای در نگاهی کرد و گفت
سوجین:داداش بارون داره میاد منم فوبیای رعد و برق دارم چیکار کنم(حالت گریه)
جونگ کوک:من چه بدونم
سوجین:میشه پیش شما بخوابم(گریه شدید)
جونگ کوک:نه برو پیش جیمین بخواب وقتی بغلت کرد همه چی یادت میره
سوجین:باشه
که جیمین سر رسید و گفت
جیمین:چه خبره سوجین چرا داری گریه یکنی اها الان فهمیدم تو فوبیای رعد و برق داری
جونگ کوک:تو اینجا چیکار داری پسر
جیمین اومدم ببینم اگه جا کمه لینو رو ببرم پیش خوردم
ا.ت:نه جیمین ممنونیم همین جا جاش راحته
جونگ کوک:یاااااا ا.ت
ا.ت:فقط چند روزه
کوک:باشه راستی جیمین این جوجه رو با خودت ببر میترسه من یه لینو رو به زور پیش خودم خوابونم(میره دم گوش جیمین میگه)
جونگ کوک:(همه ی حرفاشون رو اروم میزنن)فرست خوبیه هیچ کسی نیست از فرست سو استفاده کن باشه(دم گوش جیمین)
جیمین:اگه مثل ا.ت کار بلد نباشه چی(اروم و اشاره میکنه به سینه و گردن جونگ کوک)
جونگ کوک سوجین رو براید بغل کرد و گذاشت داخل بغل جیمین و گفت
جونگ کوک:ببرش و بقیش باتو (چشمک)
جیمین: باشه من رفتم
سوجین و جیمین رفتن که کوک اومد روی ا.ت خیمه زد و سینه هایی که یکم ا