منتظرت بود

منتظرت بود ...
به اندازه ی تمام جاده ها
منتظرت بود ...
به اندازه ی تمام
بغض های در گلو مانده‌ی جهان
به اندازه تمام
"دوستت دارم "های نگفته
منتظرت بود ...
مثل هر روز
گلدان ها را آب داده بود
مثل هر غروب
راس ساعت دلتنگی
پشت پنجره ايستاده بود
منتظرت بود كه بيایی
بيایی و از چشمانش بخوانی
انتظارش را، بغض ها
" دوستت دارم "ها را
و باز هم نيامدی
نيامدی و ايستاد
زمان در قلبش
نبضش را گرفتند
همهمه ای در كوچه پيچيد :
او هزار سال است كه مُرده ...
دیدگاه ها (۴)

من «نغمه نی» بودم و چون «مويه‌ی عشاق» با آه درآمیخته شد، بود...

هیچ کس نمی‌داند و نخواهد فهمید که من چگونه بی محابا هر صبح د...

#صبحبخیر

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط