پارت یازدهم

{ پارت یازدهم }

🐯 : برا من بیشتر بریز !
🐰 : اونوقت چرا ؟!
🐯 : چون دست پختن و دوست دارم دیگه !
🐰: لازم نی خود شیرینی کنی .. درضمن غذای همه یه اندازست .
( ته با حالتی ناراحت میگه :
🐯 : باشه بابا چیزی نگفتم که ..
( جیمین زیر لب چیزی به یونگی میگه و ریز ریز می‌خنده ...
( کوک می‌فهمه جیمین داره به ته می‌خنده ...
واسه همین یه کفگیر از بشقاب جیمین می‌ریزه داخل ظرف ته )
🐣 : چیکار میکنیی؟!
🐰 : بچم‌ دلش غذای بیشتر میخواست🙃
🐣 : دو دقع پیش داشتی پاچش و می‌گرفتی!
🐯 : اون یه دقع پیش بود الآنم الانه !
🐰 : ساکت !
🐣 : بفرما 🫴🏼
🐰 : توام خفه !
( ته چشم و ابروی ریزی برای جیمین رف)
کوک دستشو روی پای ته گذاشت...
ته از خوشحالی داشت میمرد ..

نامجون و جین و جیهوپ برگشتن .. تا صدای در اومد کوک دستشو از روی پای ته برداشت که موقع برداشتن دستش از روی پای ته دستش میخوره به صورت ته ..
🐰 : عااا چیشد ؟! ببخشید..تقصیر منع .. درد می‌کنه ؟!

ته دستشو می‌بره سمت صورت و صورت کوک و نوازش می‌کنه و با حالتی .. ( خودتون بفهمید🤧😁) گفت :
🐯 : چیزیم نی قشنگم ... 🫠
🐣 : جیمین که پایه رابطه این دو تاس لبخندی می‌زنن تا بنا گوشش😁

🐿️ : .چیکار میکنید ؟!
🐯 : عااام .. خب ..
🐣 : ته داشت موهای کوک و از رو صورتش میزد کنار ...
🐰 : آع آرهعع حح😅😅
جیمینم برای اینکه زایع نشه می‌خنده ...

🐿️ : عاا خب حالا اینا مهم نی میگم جیمین چرا دست یونگی رو محکم گرفتی و ول نمیکنی ؟! 😐😐
🐯 : خبب ..
🐱 : میخواست دستام و بگیرمم چوننع هی از پشت می..میزدمش ...
🐣 : ارععع .. همینطوره ..
🐿️ : باشه حالا چرا اینقدر استرس دارید .... 😐
🐯 ، 🐣 : استرس ؟! ن استرس چیه بابا حح😅
{ پایان پارت یازدهم }
دیدگاه ها (۲۰)

گفته بودید عکس خودتو بزار ... بفرما 🥲پخ از من قشنگ تره 💩الان...

امشبم پارت نمیزارم چون باید زود بخوابم فردا زود پاشم فارسی ب...

دیدم همه دارن مینویسن منم نوشتم 😅💔

کیوتتت خررررر🥹🤏🏼🎀😭😭😭😭

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط