ازدواجاجباریتوسطپدربزرگ

#ازدواج_اجباری_توسط_پدربزرگ
#part18
سریع از جام بلند شدم تا اماده شم رفتم تو اتاق یه دوش 5 مینی گرفتم و لباس مورد نظرم رو پوشیدم «عکس میدم»
جلوی آینه نشستم و موهامو سشوار کشیدم و یه موهام حالت دادمو یه آرایش خیلی کم رنگ کردم و از اتاق رفتم بیرون که تهیونگم از اتاقش اومد بیرون

باهم از خونه زدیم بیرون و رفتیم به تولد فیلکس
رسیدم و تهیونگ ماشینو تو حیاطش پارک کرد و از داخلش یه باکس کادو در اورد

ات: تو کی وقت کردی که کادو گرفتی

ته: ما اینیم دیگه «خنده»
باهم رفتیم داخل که جویئون و فیلکس اومدن طرف مون

ات: تو اینجا چی کار میکردی کی دعوتت کرده کلک «چشمک میزنه بهش»

جویئون: ات جونم برات بگه که یه آقای خیلی خوشتیپ اصلا جنتلمن کالیفرنیا آمریکا «خنده»

داشتم با جویئون حرف میزدم که تهیونگ رو به فیلکس گفت: خو این خانم خوشگلی که میگفتی کوش که میخام غش کنم براش «خنده»

فیلکس به جویئون نگاه میکنه و میگه اینم خام خوشگله که بعت گفتم حالا غش کننن زود باشش «با خنده»

تهیونگ و ات متعجب به هر دوشون نگاه میکردن

ات: جویئون خیلی بدی بهم نگفتی همچین پسر جذابی رو پیدا کردی
با این حرفمم تهیونگ برگشت سمتم و یه اخم ریزی رو صورتش بود بهش توجه ای نکردم

ات: خب بگو ببینم چطور تو نستی مخشو بزنی

جویئون: اون مخ منو زد نه من مخ اونو «خنده»
خب وللش بزار معرفیش کنم این دوست پسرمه اسمش فیلکسه و امشبم تولد 22 سالگیشه
فیلکس دستشو اورد بالا منم دستم گذاشتم تو دستش که گفتم: منم کیم ات هستم و دوست صمیمی جویئون از آشنایی باهاتون خوشبختم
فیلکس: همچنین
فیلکس و تهیونگ باهم رفتن یه گوشه منم با جویئون رفتیم یه گوشه و باهم حرف میزدیم

وقت سخن رانی فیلکس رسیده بود
فیلکس رفت رو استیج و تهیونگم اومد کنار من وایستاد جویئونم این طرفم وایستاده بود

فیلکس: امشب بزرگ ترین شب زندگیه منه امشب من 22 ساله شدم و از همه شما ممنونم که ترشیف اوردین و اینجا جا داره که بگم که من میخاستم از یکی که منو عاشق خودش کرده خاستگاری کنم

با این حرفش منو تهیونگ برگشیم و به جویئون نگاه میکردیم که فیلکس از رو استیج اومد پایین و اومد جلوی جویئون زانو زد و جعبه ای که تو دستش بود رو باز کرد مه یه حلقه توش بود

فیلکس: با من ازدواج میگنی

ات: قبول کن تا نپریده «جوری که فقط جویئون بشنوه»

جویئون: بلهههه «خر ذوق»

همه دست زدن فیلکس حلقه رو کرد تو دست جویئون و پیشونیشو بوسید
وقت دادن کادو ها رسیده بود همه کادو هاشونو داده بودن و فقط کادوی تهیونگ مونده بود

فیکلس: خب ببینم دادشم برام چی خریده

ته: یه چی خریدم پشمات بریزه «خنده»

فیلکس: خاهیم دید
کادو رو باز کرد چند ثانیه به چیزی که داخل باکس بود خیره شده.....
دیدگاه ها (۰)

#ازدواج_اجباری_توسط_پدربزرگ #part1۹ باکس بود خیره شده بود و ...

#ازدواج_اجباری_توسط_پدربزرگ#part۲۰ ات: کم حرف بزن بریم ساعت ...

#ازدواج_اجباری_توسط_پدربزرگ #part17جویئون: اره اره بگو «با خ...

#ازدواج_اجباری_توسط_پدربزرگ #part16خیلی درد داشتم و فقط گریه...

و تهیونگ سوار ماشین میشه و اب و مسکن رو بهت میده تهیونگ: بیا...

فیک کوک دختر کوچولوی من پارت ۱۱

چرامن پارت ۵تا اینکه جونکوک رسیددینگ دینگات: کیهجونکوک ـ: من...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط