پارت

#پارت274

از ماشین پیاده شد و کوله پشتی اش را روی کولش انداخت و با عجله ب طرف درب ورودی محل تمرینشان قدم برداشت که با صدای چند هوادار سرش را چرخاند و ایستاد تا با او عکس بگیرند!!
بعد از چند دقیقه ی کوتاه سریع خودش را از هوادار ها جدا کرد که وارد ورزشگاه شود که دستی بند کوله پشتی اش را گرفت !
همه خنده اش گرفته بود و هم کلافه شد !

_خانوم من تمرین دارم ، صبر کنید بعد تمرین عکس بگیرید!

با شنیدن صدا و دیدن چهره ی کسی ک مقابلش ایستاده بود !
جا خورد !
تعجب کرده و سرجایش میخ کوب شده بود!
خیلی سریع اخم هایش را در هم کشید و دستش را محکم کشید تا بند کیفش را از دست دختر روبه رویش بیرون بکشد...

_من برگشتم فرشید!

حس کرد بدنش خیس عرق شد !
همچنان با اخم ب صورتش خیره بود!
ب خودش آمد ، رویش را برگرداند و این بار ب طرف درب ورودی دوید!

وارد رختکن شد ، کیفش را گوشه ای پرت کرد و روی صندلی نشست!
آرنج دو دستش را روی زانوهایش گذاشت و پیشانی اش را گرفت!

تصویر چشم هایش از مقابل چشمانش پاک نمیشد!
بوی عطرش زیر دماغش بود!
لعنت به او ...
کلافگی اش به آخرین حد ممکن رسید ،
از جا پاشد و با پا ضربه ی محکمی به صندلی به گوشه ای پرت شد و صدای بدی ایجاد کرد!

بهنام ک تازه وارد رختکن شده بود با تعجب گفت:

_خر گازت گرفته؟


.....
دیدگاه ها (۱)

#پارت275 جلوی درب آسانسور منتظر بود .سرش را پایین انداخته و ...

#پارت276تا خواست وارد آسانسور شود ،بازویش را کشید و نگهش داش...

#پارت273چند روز بعد ...فرشید کوله پشتی ب دست در اتاق را باز ...

#پارت272 _کوفت بخورم خو؟ کوفت!دلم خوشه رفیق دارم!عاطفه به شد...

☬⁠。⁠)⁩ عشق آغشته به خون (。☬⁠。⁠)⁩(。☬⁠。⁠)⁩پارت ۱۰۰ (。☬⁠。⁠)⁩جلو...

عشق اغیشته به خون )پارت ۱۹۴میون‌شی خجالت زده گفت : امروز تو ...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط