سال یعنی درست ده سال دیگر اگر ملکهی مرگ امانم دا

سالِ ۱۴۰۶ یعنی درست ده سالِ دیگر، اگر ملکه‌ی مرگ امانم داده باشد احتمالا زنی هستم متاهل، شاید مادر، صاحب دو سه تا کتابِ شعر یا رمان و شاغل در بیمارستانی کلینیکی جایی!
ده سالِ دیگر این ساعتِ شب شاید خوابم که صبح زود بلند شوم بروم سرکار شاید هم نشسته‌ام پای رمانی که دارم میخوانم شاید هم آخرین شعرم را دارم ویرایش میکنم.
شاید آن شب دخترمان تب کرده باشد و من پریشان باشم، شاید مهمانیِ مفصلی گرفته باشم و باز دیسک کمرم پدرم را دراورده باشد، شاید تو از دندان‌درد و غرغرهایت حوصله ام را سر برده باشی،
شاید از کار کردن خسته باشم یا مثلا از تار موهای سفیدِ جدیدم کلافه باشم.
شاید آن شب، اتفاقاتِ تلخی حالم را خراب کرده باشد اما قطعا از امشبی که نمیتوانم تصور کنم ده سال بعد کنارت هستم یا نه و حالم با تو یا بی‌تو چگونه است، آشوب‌تر نیستم...
شاید هم ده سال بعد درست ساعت یک و نیم شب بخزم توی آغوشِ‌ گرمت و گردنت را ببوسم و زیر لب بگویم
یک روزگاری چه شب‌هایی را در بیداری صبح کردم از هراس و استیصال نداشتنت‌ها
خدا را شکر که حالا اینجایی و این خانه و این زندگی و این بچه‌ها را با تو شریکم
و من فکر میکنم این شکر گفتنِ آن شبم را خدا از حالا به من بدهکار است
حواسش باشد لطفا!!
دیدگاه ها (۱)

غمی افتاده بر جانم، که درمانش نمیدانم!دلم را برده یاری که، ...

- برو دنبال ارزوهات نه ادما...+ اگه یه ادم ارزوم باشه چی؟:)

💔 😻 😿 👽

‏آخرین غروب جمعه سال یجور دیگه ای دلگیره، انگار کل تلاشایی ک...

فیک عشق های وحشی ...

حالا آن‌جای شب است که کمی به تو فکر می‌کنم و درد به کتف چپم ...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط