مرا یارا چنین بییار مگذار

مرا یارا ! چنین بی‌یار مگذار
ز من مگذر ؛ مرا مگذار ، مگذار

به زنهارت درآمد جانِ چاکر
مرا در هجر ، بی‌زنهار مگذار

طبیب جان نه ، بل عیسیّ وقتی
مرو ما را چنین بیمار مگذار

مرا گفتی که ما را یار غاری
چنین تنها مرا در غار مگذار

تو را اندک نماید هجر یک شب
ز من پرس اندک و بسیار مگذار

دَمم بگسست ، لیکن بار دیگر
ز من بشنو مرا این بار مگذار ...
#مولانا
دیدگاه ها (۱)

زنگ باران به صدا می آیدآدم اینجا تنهاستو در این تنهایی، سایه...

اے ڪاش ڪسے باشد و ڪابوس ڪہ دیدےدر گوش ٺو آرام بگوید : خبرے ن...

عشقراهی ست برای بازگشت به خانهبعد از کاربعد از جنگبعد از زند...

روشن ترین تکلیفما همان تکلیف دبستان بود !هر چه فکر میکنمباقی...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط